مهدی (عج) گل ولایت

مشخصات کتاب

سرشناسه:بطحائی گلپایگانی، هاشم، 1320 -

عنوان و نام پدیدآور:مهدی (عج) گل ولایت/ سیدهاشم بطحایی گلپایگانی.

مشخصات نشر:قم: بنیاد فرهنگی حضرت مهدی موعود (عج): بنیاد فرهنگی حضرت مهدی موعود (عج)،مرکز تخصصی امامت و مهدویت، 1391.

مشخصات ظاهری:136 ص.

شابک:27000 ریال: 7-69-6262-600-978

وضعیت فهرست نویسی:فیپا

یادداشت:کتابنامه: ص. 135 - 136؛ همچنین به صورت زیرنویس.

موضوع:محمدبن حسن (عج)، امام دوازدهم، 255ق. - -- غیبت

موضوع:مهدویت-- انتظار

موضوع:امامت

رده بندی کنگره:BP224/4/ب6م9 1391

رده بندی دیویی:297/462

شماره کتابشناسی ملی:2916941

ص:1

اشاره

مهدی(عج) گل ولایت

آیت الله دکتر سید هاشم بطحائی گلپایگانی

ص: 2

بسم الله الرحمن الرحیم

ص: 3

ص: 4

فهرست مطالب

مقدمه9

فصل اول:13

حقانیت تشیّع13

مکتب سقیفه و مکتب اهل بیت علیهم السلام 14

شیعه، اهل سنّت واقعی است15

پیشینه شیعه16

آغاز تفرقه و جدایی17

دلیل تفرقه18

اتّهام رفض21

مقایسه22

فصل دوم:27

فضائل و ولایت امام علی علیه السلام 27

فضائل امام علی علیه السلام 28

1. سبقت علی در اسلام28

2. حضور او در جبهه های جنگ علیه کفر29

3. عنایت خاص خداوند متعال به علی علیه السلام 29

4. اعلمیّت علی علیه السلام 29

5. علی علیه السلام هیچ گاه در برابر غیر خدا بندگی نکرده (مبرّا از شرک و بت پرستی)30

6. اقربیت علی علیه السلام به پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و جانشینی او32

7. جامعیت فضائل علی علیه السلام برای خلافت و جانشینی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم 35

ص: 5

فصل سوم:41

آخرین امام از ولادت تا غیبت41

شهادت امام حسن عسکری و تکاپو برای یافتن جانشین42

ولادت حضرت مهدی علیه السلام 45

اوّلین کاوش46

مفهوم غیبت47

کیفیت ظهور49

مکان ظهور50

علّت غیبت امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف 57

تکلیف مردم در زمان غیبت61

حضور امام مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف در میان مردم63

فرق فرج و ظهور66

علائم ظهور72

الف)فساد فراگیر72

ب) فتنه ها و شبهات74

ج)مردان جنجالی در زمان ظهور76

ممنوعیّت توقیت78

انتظار و اقسام آن79

راه انتظار، راه نجات80

احیای دین توسط حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف 82

نمونه ای از بدعتهای پس از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم 85

آیا ورود بدعت مجاز است؟!87

تجدید اسلام پس از غربت آن91

مقابلة مردم با اسلام حقیقی92

دجّال94

دجّال شخصی و نوعی97

ص: 6

دجّال یا سامری97

وظیفة ما در زمان غیبت101

زمان غیبت؛ زمان غربت105

رابط در زمان غیبت107

مدعیان دورغین109

نواب عامه در زمان غیبت کبری111

ولایت فقیه117

مصداق119

دیانت عین سیاست120

سیاست امیر برّ123

سیاست در نظام ولیّ فاجر125

اختیارات ولیّ فقیه126

ولایت فقیه ولایت پدر است127

حفظ ولایت128

خاتمه130

فهرست منابع (کتابنامه)135

ص: 7

ص: 8

مقدمه

سخن ما در این تحقیق، پیرامون گل ولایت و امامت، یعنی؛ حضرت مهدی روحی له الفداء است، امّا قبل از آن، به رفع یک اشتباه، یعنی جدایی شیعه از سنّت و دادن لقب «رفض» به آن ها خواهیم پرداخت و نگاه گذرایی به سیره ی امامت خواهیم داشت تا این که شجره ی طیبه به گل نشیند و با شکوفایی آن بوستان بشریّت معطر گردد. و خدا گواه است که در این بررسی، بدون تعصّب و انتخاب کورکورانه، قلم زده و با دلیل و برهان بر آن پایبند می باشیم؛ زیرا عاقبت، در قبر و قیامت، هرکس مسئول گفته و نوشته و انتخاب خود خواهد بود.

کتاب حاضر شامل مباحث مهم قابل ملاحظه ای پیرامون شناخت امام، در دوران غیبت و ظهور و... است که شایسته ی مطالعه و دقت می باشد. مطالب اصلی این نوشتار علمی شامل مباحثی چون:

ص: 9

1. به بیان تعریف حقیقی و پاسخ به شبهاتی پیرامون اهل بیت علیهم السلام می پردازد.

2. در ادامه به بیان فضائل و برتری، امام المتقین، علی بن ابی طالب علیه السلام بر تمامی صحابه و جایگاه منحصر به فرد حضرت، برای تصدی مقام خلافت و امامت، از زبان پیروان مکتب سقیفه می پردازیم.

3. در مبحث سوم، لزوم وجود امام و رهبر برای جامعه مورد بررسی قرار می گیرد.

4. در این مبحث ویژگی های یک امامِ لایق خلافت الهی بیان می گردد.

5. در این قسمت به اثبات لزوم انتصابی بودن مقام امامت از امام اوّل تا آخرین حجت الهی از جانب خداوند انتخابی بودن این مقام، می پردازیم.

6. به بیان ویژگی های حمل (اختفاء حمل) و ولادت حضرت مهدی علیه السلام و هم چنین ذکر ماجرای سرداب مقدّس و پاسخ به برخی شبهات پیرامون آن می پردازیم.

7. در مبحث هفتم مفهوم و علل غیبت و اقسام آن مورد بررسی قرار می گیرد.

8. در این قسمت به زمینه های ظهور و پاسخ به شبهات پیرامون آن می پردازیم.

ص: 10

9. در این مبحث به وظایف منتظران در زمان غیبت و نقش علماء و فقهاء و لزوم ولایت فقیه می پردازیم.

10. و در آخرین مبحث به بررسی وظایف ولی فقیه و حدود و اختیارات او می پردازیم.

امید است با بضاعت علمی، قدری از دین خود را به اولیاء خود، به ویژه ولی نعمت زمان، حضرت بقیةالله الاعظم روحی له الفداء ادا کرده باشیم.

سید هاشم بطحایی گلپایگانی

ص: 11

ص: 12

فصل اول: حقانیت تشیّع

اشاره

ص: 13

مکتب سقیفه و مکتب اهل بیت علیهم السلام

یکی از مسائل مهم و اختلافی میان فرق اسلامی، مسئله ی امامت و زعامت پس از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم می باشد. کسانی که پس از آن حضرت، در سقیفه ی بنی ساعده - در مدینه ی منوره -، به سردمداری «ابوبکر» و «عمر» جمع شدند؛ خلافت و جانشینی را حق خود دانستند و با انتخاب ابوبکر، او را بعنوان خلیفه ی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و امام امت معرفی نمودند؛ مکتب سقیفه را تشکیل دادند و در انتخاب خلیفه و جانشینی از سیره ی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم منحرف گشته و سرآغازی برای تفرقه مکتب اسلام شدند. در مقابل آنها مکتب اهل بیت علیهم السلام به امامت امام علی بن ابیطالب و تبعیت بنی هاشم خود را متعهد و مکلف به انجام سیره ی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم دانستند و حاضر نشدند از آن عدول کنند. بدیهی بود که این تضّاد مکتبی هرچند تنها بر سر مسئله ی امامت است و در سایر مسائل حکمی و حقوقی، هردو مکتب خود را بنده خدا و

ص: 14

امت محمد مصطفی صلی الله علیه و آله و سلم و پیرو قرآن و دارای قبله ی واحد دانسته اند، اما موجب شکاف عمیق میان مسلمان ها گردید و دشمنان اسلام هم که چشم حضور اسلام را نداشتند از این فرصت استفاده کرده، آتش اختلاف را شعله ور نمودند. تا آن جا که پیروان مکتب اهل بیت علیهم السلام را که صاحب اصلی خانه ی اسلام بودند جدای از سنّت پیامبر معرفی کرده و غاصبانه خود را «اهل سنت»، و پیروان اهل بیت علیهم السلام را با عنوان «رافضی و شیعی بیگانه» خواندند.

شیعه، اهل سنّت واقعی است

 پیروان مکتب اهل بیت علیهم السلام معروف به «شیعه» می باشند و آنها با توجه به پذیرش ولایت ائمه ی معصومین علیهم السلام، به پنج فرقه تقسیم می گردند.(1) مهم ترین و بیشتر آنها را شیعیان دوازده امامی، تشکیل می دهد و در عین حال تمام فرقه های پنجگانه مانند سایر مذاهب اسلامی، مسلمان و اهل کتاب و سنّت می باشند، یعنی؛ آیین نامه ی زندگی عبادی، سیاسی دنیا و آخرتی آنها نشئت گرفته از کتاب خدا «قرآن» و «سنّت» و سیره ی پیامبر عظیم الشان اسلام می باشد. به عبارت دیگر، شیعیان حقیقی، سنّت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را از تولد تا وفات خود، در تمام شئون زندگی مراعات نموده و به آن عمل می کنند چرا

ص: 15


1- ملل و نحل، ج1، ص170.

که آگاه ترین و مقیّدترین اشخاص در عمل به سنّت پیامبر؛ امام علی علیه السلام و جانشینان او، یعنی؛ یازده امام معصوم دیگر بودند و پیروان آنها به عنوان شیعه، آنها را در زندگی خود نصب العین قرار داده و در عبادات مانند: نماز، روزه، حج و سایر وظائف بندگی، به ایشان اقتدا کرده اند، پس سنّی حقیقی و واقعی، شیعیان، یعنی؛ پیروان مکتب اهل بیت علیهم السلام می باشد.

پیشینه شیعه

نکته ی مهم آن است که دانسته شود، عنوان شیعه بر پیروان امام علی علیه السلام و جانشینان او از چه زمان و از ناحیه ی چه کسی اطلاق شده است و منشأ جدایی شیعیان از سنّت چیست.

 اطلاق این عنوان، به زمان رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم و از ناحیه ی آن حضرت می باشد، چنان که جلال الدین سیوطی در تفسیر خود، ذیل(1) آیه 7 سوره بینه می نویسد:

اخرج ابن عساکر عن جابربن عبدالله قال: کنّا عندالنبی فاقبل علی، فقال النبی: والذی نفسی بیده انّ هذا و شیعته لهم الفائزون یوم القیمة و عن ابن عباس ایضاً و ابن مردویه عن علی.(2)

و این افتخاری برای پیروان اهل بیت است و معنی آن این نیست

ص: 16


1- انّ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ أُوْلَئِک هُمْ خَیْرُ الْبَرِیَّةِ . (قرآن کریم، بینه: 7).
2- الدّرالمنثور فی تفسیر الماثور، ج 6، ص 643 .

که این ها اهل سنت نیستند؛ بلکه سنی حقیقی؛ اهل بیت پیامبر و پیروان آنها می باشند، یعنی این ها هستند که با ایمان و عشق و علاقه، مقیّد به اجراء سنت رسول اکرم بوده و هستند؛ لذا جدایی شیعه از سنّت، سخنی اشتباه و خصمانه است .

آغاز تفرقه و جدایی

تردیدی نیست که از ابتدای بعثت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم تا هنگام رحلت آن حضرت هیچ اختلافی میان مسلمین نبوده و همگان از مهاجر و انصار تحت لوای اسلام، مسلمان شناخته می شدند و بحث شیعه و سنی مطرح نبود. تا این که ضایعه ی رحلت پیش آمد و مسئله ی خلافت و جانشینی علیرغم اقدام پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در غدیرخم و معرفی حضرت علی علیه السلام به عنوان خلیفه و ولّی امرمسلمین مطرح گردید. این مسئله، سر آغاز اختلاف میان مهاجر و انصار و حتی خود مهاجرین شد. انصار که خود را میزبان پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و موجب بیرون آمدن ایشان از عزلت در میان کفّار و مشرکین و فراهم آوردن نشر اسلام می دانستند خود را مستحق خلافت و مهاجرین نیز به دلیل این که از آغاز طلوع اسلام، همراه پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم بودند، خود را وارث این مقام می دانستند. هم چنین از میان مهاجرین و جمعی از انصار، گذشته از امتیاز هجرت و نصرت، عمده ی معیار خلافت را لیاقت علمی و عملی اشخاص می دانستند و این دو خصلت تنها در علی بن ابی طالب وجود داشت؛ لذا

ص: 17

تنها او را برای خلافت مناسب می دانستند. در این وضع، هر گروه بر رأی و خواسته خود اصرار و پافشاری داشتند تا در آخر، برخی مهاجرین، «ابوبکر» را انتخاب کردند و با این انتخاب، علیرغم برخی نظرها که در مباحث بعدی با آن اشاره خواهد شد بذر اختلاف کاشته شد؛ انصار کنار کشیدند و بنی هاشم نیز موضع گرفتند. چنان که یکی از محقّقین از مکتب سقیفه می نویسد:

کان المسلمون فی عهد رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم امّة واحدة علی ملة واحدة فکان اول خلاف نجم بینهم الخلاف علی الإماره فقال بعض زعماءِ الانصار للمهاجرین منّا امیر و منکم امیر و کان بعض آل بیت الرسول علیهم السلام یرون انهم اولی بهذا الامر من غیرهم؛(1) مسلمان ها در زمان پیامبر یک امت و بر یک آئین بودند، اولین دلیل ظهور تفرقه؛ اختلاف بر سر امارت و فرمان فرمایی بود. برخی از بزرگان انصار به مهاجرین گفتند شما فرمان فرما داشته باشید ما نیز برای خود امیر داشته باشیم و برخی از اهل بیت هم خود را از دیگران به امر ولایت سزاوارتر می دانستند.

دلیل تفرقه

هرگروهی با امتیازی که برای خود تصویر می کرد، مدعی امارت بود، لکن رکن اصلی ادعای بنی هاشم دو مورد بود:

ص: 18


1- تفسیر المنار، ج8، ص224.

1. ویژگی های حضرت علی علیه السلام :

الف) از نظر برتری علمی

ب) سابقه ی دیرینه او در اسلام

ج) حضور همه جانبه ی وی در تمام عرصه ها؛

د) مقابله با کفر و شرک و نفاق؛

ه-) از همه مهم تر، آگاهی کامل وی به تنزیل و تأویل قرآن (که سرنوشت امت اسلامی تا انقراض عالم به آن وابسته است در حالی که دیگران فاقد این آگاهی بودند).

2. منصوب بودن حضرت از جانب پیامبر صلی الله علیه و آله و اعلام جانشینی ایشان در عید غدیر.

بنی هاشم تخلف از این دو ویژگی را عصیان و مخالفت با پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم (که به امرالهی تعیین جانشین نمود)، و زیان و ضرر غیرقابل جبران به مصلحت بشریت به طور عموم و مسلمان ها به خصوص می دانستند، و به همین دلیل اگر هم در ظاهر به معارضه برنخواستند، در عمل مخالف بودند و در فتق و رتق امور کنار کشیدند و جدا شدند. این شکاف و شقاق که اهل سقیفه آن را به وجود آوردند، هم چنان در پیکر و بدنه ی مسلمان ها، تا به امروز جریان دارد، و موجب جنگ ها و خون ریزی ها و هتاکی ها و تهمت ها گردیده است که به اخطار قرآن کریم آنهایی که هنوز هم شقاق را

ص: 19

تقویت می کنند باید تاوان آن را در قیامت بپردازند:

وَمَنْ یُشَاقِقْ الرَّسُولَ مِنْ بَعْدِ مَا تَبَیَّنَ لَهُ الْهُدَی وَیَتَّبِعْ غَیْرَ سَبِیلِ الْمُؤْمِنِینَ نُوَلِّهِ مَا تَوَلَّی وَنُصْلِهِ جَهَنَّمَ وَسَاءَتْ مَصِیرًا.(1) کسانی که پس از روشن شدن امر برای او (جریان غدیرخم) مخالفت با پیامبر را آغاز نمود و راه غیرمؤمنین را پیش گرفته او را به آنچه انتخاب کرد واگذار می کنیم و به جهنم او را می بریم و جهنم بدمسیری است.

در هر حال تنها نقطه ی اختلاف، مسئله ولایت و امارت اسلامی است ولیکن، اعتقاد به خدا، پیامبر، قرآن، قبله و معاد، مورد اجماع و اتفاق تمام مسلمین می باشد. و هیچ کس از این پنج اصل، که اساس اعتقاد و مبنای فکری و عملی مسلمین را تشکیل می دهد عدول نکرده و نمی کند. پس تفریق شیعه و سنّی و اتهام رفض به عدّه ای از مسلمان های وفادار به رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم در انتخاب غدیر و حمایت از لایق ترین صحابه ی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در امر خلافت با چه سند و دلیلی آن را زمینه شقاق بدتر از شقاق ولایت قرار دادند و جمع کثیری از مسلمانان را به عنوان شیعه ی رافضی، از پیکره ی مسلمان ها جدا کردند و خود را صاحب خدا و پیامبر و اسلام می دانند؟! آیا این جدایی بدتر از جدایی صدر اسلام نیست؟! و آیا این ها که عموماًَ

ص: 20


1- قرآن کریم، نساء: 115 .

وهابیّت دست ساخت استعمار انگلیس هستند نباید به خود بیایند و دست از این شقاق فلاکت بار، که دنیا و آخرت را تباه می سازد بردارند و آبروی اسلام و مسلمین را با این تهمت ناروا، بیش از این نبرند؟! کدام گروه شیعه - به ویژه دوازده امامی - از کتاب، یعنی قرآن و سنّت پیامبر کوچکترین تخلفی کرده است که پیروان مکتب سقیفه خود را سنّی و شیعیان را جدای از سنّت می دانند و اتهام ناروای رافضی به آنان می زنند؟!

اتّهام رفض

به چه دلیل پیروان مکتب اهل بیت پیامبر علیهم السلام را رافضی می نامند؟! رفض به معنی ترک است؛ شیعیان کدام حکم قرآن و سنت پیامبر را ترک کرده اند که آنها را رافضی یعنی تارکین می نامند؟!

به اقرار اهل سنّت، رافضی یعنی کسی که سنّت ابوبکر و عمر را نپذیرفته! اولاً، نخستین کسی که پس از مرگ عمر پیشنهاد خلافت به شرط عمل به سیره ی شیخین - ابوبکر و عمر - به او داده شد علی بن ابی طالب بود و او نپذیرفت و فرمود: ملاک برای من، تنها قرآن و سیره ی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم است، پس باید علی علیه السلام را هم (نعوذبالله) رافضی بخوانند، چراکه حضرت علی سیره ی شیخین را نپذیرفت. ثانیاً اهل سنت آغاز این جریان را چیز دیگری دانسته اند. به طور نمونه،

ص: 21

رشیدرضا مصری مقرّر محمّد عبده در تفسیر المنار می نویسد:

غلات شیعه زیدبن علی بن حسین را رفض کردند؛ زیرا زید شرط آن ها را در تبعیت از وی رد کرد و آن ها از او خواسته بودند که از ابوبکر و عمر تبری بجوید و او قبول نکرد «فلذلک مسّمو الرافضه»(1) و از این جهت شیعیان را رافضی نامیدند.

ثالثاً، مگر ابوبکر و عمر غیر از صحابه بودن نقشی در اسلام و قرآن دارند که ترک آنها از ناحیه ی یک قشر خاصی در زمانی باعث شود که تمام پیروان اهل بیت از - فقهاء وعلماء و شخصیتهای برجسته اسلام تا توده ی مردم - را رافضی بنامند و مگر رفض سنّت ابوبکر و عمر، رفض اسلام و قرآن و پیامبر است که اسلام و سیره ی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را در سیره ی عمر و ابوبکر خلاصه کرده و هرکس از آن تخلف کند رافضی می خوانند!؟

مقایسه

پس اختلاف تنها در مورد ولایت است، نه در اسلام و قرآن و سنّت. پیروان مکتب اهل بیت علیهم السلام می گویند: آن کس را که پیامبر به امر الهی در سال آخر عمر در بیابان غدیر پس از مراجعه از حجّ، در میان انبوه مردم، در آن هوای گرم و طاقت فرسا، معرفی نمود (که

ص: 22


1- تفسیر المنار، ج8، ص225 .

خود همین ماجرا، سنّت پیامبر است)، امام و خلیفه ی رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم است و این ها سنّی حقیقی و واقعی هستند که به انتخاب شخصی و گزینش سیاسی خود روی نیاوردند، بلکه طبق سنّت پیامبر عمل کرده و می کنند. و در مقام مقایسه هرچند ابوبکر و عمر و عثمان نیز صحابه ی پیامبر بودند و مقام و موقیّعت آن ها در جای خود محفوظ است لیکن طبق شهادت خود اهل سنّت، هیچ کدام از نظر سابقه و علمیّت و فضائل و قرابت به خدا و رسول او همانند علی بن ابیطالب نیستند که در این قسمت به نمونه های از آن از زبان پیروان مکتب سقیفه اشاره می گردد:

«عبدالله» پسر احمد حنبل یکی از ائمه ی مذاهب چهارگانه می گوید:

روزی در حضور پدرم نشسته بودم که گروهی از کرخین وارد شدند و از خلافت ابوبکر و عمر و عثمان سخن به میان آوردند و فراوان تعریف کردند. سپس از خلافت علی بن ابیطالب علیه السلام سخن گفتند و اطاله ی کلام نمودند. پدرم سر بلند کرد و گفت: ای جماعت! زیاد درباره ی علی و خلافت سخن گفتید، لکن(1) همانا خلافت زینت بخش علی نبود، بلکه علی زینت بخش خلافت شد و به آن آبرو بخشید.

«ابوبکر احمدبن علی الخطیب» می گوید:

ص: 23


1- انّ الخلافه لم تزین علیاً بل علّی ذینّها، ( تاریخ بغداد،  ج1، ص135 ).

علی اول من صدق رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم من بنی هاشم وشهد المشاهد معه جاهد بین یدیه و مناقبه اشهر من ان تذکر و فضائله اکثر من ان تحصر؛ علی نخستین کسی از بنی هاشم بود که پیامبری پیامبر را تصدیق نمود و در تمام جاهایی که پیامبر حضور داشت همراه او بود و در حضور او، جنگ و جهاد نمود. و مناقب او مشهورتر از آن است که ذکر شود و فضائل او از اندازه به دور است و قابل شمارش نیست. (1)

ابوقتاده در ماجرای جنگ جمل می گوید:

پس از پایان جنگ، به حضور «عایشه» رسیدم و از پیش گویی پیامبر راجع به «حرقوس بن زهیر» که در زمان پیامبر در رابطه با تقسیم غنائم، بی ادبانه گفت: ای محمد بی عدالتی نکن، به خدا سوگند تا امروز عدالت به خرج ندادی! پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: مادرت به عزایت بگرید! چه کسی بر تو عدل به خرج می دهد اگر من عادل نباشم! عمر گفت: یا رسول الله اجازه می دهی او را بکشم؟ پیامبر فرمود: نه او را رها کن! کسی هست که او را می کشد و رسول خدا راست گفت و علی او را در جنگ کشت.

عایشه گفت:

چیزی بین من و علی مانع نیست از این که حق را بیان کنم، از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم شنیدم که فرمود: امت من دو فرقه می شود؛ میان

ص: 24


1- تاریخ بغداد،  ج1، ص 133.

آن ها فرقه ای خارج می گردد که سرها را تراشیده و سبیل ها را رها کرده؛ قدرت و قوت آن ها به سوی بازارشان است؛ قرآن را تلاوت می کنند اما از پنجره ی سینه آن ها عبور نمی کند؛ محبوب ترین اشخاص در نزد من و خداوند، آن ها را به قتل می رساند. ابوقتاده به عایشه گفت: ای امّ المومنین! تو این را می دانی! پس چه بود که از تو صادر شد (راه انداختن جنگ) عایشه گفت: اباقتاده! مقدّر الهی بود و اسبابی داشت و ماجرا را بیان کرد.(1)

ص: 25


1- فقالت عایشه: ما بینی و بین علّی ان اقول الحق. سمعت النبی صلی الله علیه و آله و سلم تفترق امتی علی فرقتین تمرق بینهما فرقه محلقون رؤسهم محضون شواربهم ازرهم الی انصاف سوقهم یقرئون القران لایجاوز تراقیهم یقتلهم احبهم الی و احبهم الی الله تعالی. قال فقلت: یا ام المومنین فانت تعلمین هذا فلم کان الذی منک؟ قالت: یا اباقتاده و کان امرالله قدراً مقدوراً وللقدر اسباب و ذکر بقیه الحدیث . ( تاریخ بغداد، ج1، ص160).  

ص: 26

فصل دوم: فضائل و ولایت امام علی علیه السلام

اشاره

ص: 27

فضائل امام علی علیه السلام

اشاره

همان گونه که خطیب بغدادی بیان کرد ما در این مبحث به بیان برخی از فضائل حضرت علی علیه السلام از قلم محققین و مورّخین و محدثین پیرو مکتب سقیفه اشاره می کنم!

1. سبقت علی در اسلام

عن ابی ایوب الانصاری قال: قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم : لقد صلت الملائکه علّی و علی علّی سبع ستین و ذلک انه لم یصل معی رجل غیره. ابوایوب انصاری می گوید: پیامبر فرمود: فرشته ها هفت سال بر من و علی درود فرستادند و این زمانی بود که مردی غیر از او، با من نماز نخوانده بود.(1)

ص: 28


1- اسدالغابه، ج4، ص94.

2. حضور او در جبهه های جنگ علیه کفر

 اهل تاریخ و روایات اجماع دارند که علی بن ابیطالب در تمام جنگها جز در غزوه ی تبوک حضور داشت. و در جنگ تبوک رسول خدا او را برای حفاظت از خانواده ها در مدینه باقی گذاشت. (1)

3. عنایت خاص خداوند متعال به علی علیه السلام

 سعیدبن مسیب می گوید: علی در یک جنگ، شانزده ضربه بر او وارد شد و هر ضربه او را به زمین می انداخت و جبرئیل او را از زمین بلند می کرد.(2)

4. اعلمیّت علی علیه السلام

از نظر علمی، علی علیه السلام از تمام صحابه، اعلم و برتر بود، چنان که ابن عباس می گوید: قال رسول الله: انا مدینه العلم و علی بابها فمن اراد العلم فلیات بابه.(3)

و باز ابن عباس می گوید: لقد اعطی علی تسعه اعشار العلم و ایم الله

ص: 29


1- و اجمع اهل التاریخ و السنه علی انه شهد بدراً و غیرها من المشاهد و انه لم یشهد تبوک لا غیر لانّ رسول الله خلفه علی اهله. (اسدالغابه، ج4، ص96).
2- عن سعید بن المسیب قال لقد اصابت علیاً یوم احد ست عشره ضربه کل ضربه تلزمه الارض فما کان یرفعه الا جبرئیل. (اسدالغابه، ج4، ص97). 
3- اسدالغابه، ج4، ص100. 

لقد شار کهم فی العشر العاشر؛(1) علی نه دهم دانش به او عطا شده بود و به خدا سوگند در یک دهم هم با آنها شرکت داشت.(2)

سعیدبن مسیب می گوید: عمر پیوسته به خدا پناه می برد از مشکلی که علی در آن جا نباشد. و صدها شاهد دیگر که ابن اثیر و حاکم در مستدرک و خطیب در تاریخ بغداد راجع به اعلمیّت علی علیه السلام آورده اند، که ما به چند نمونه آن اشاره نمودیم.

5. علی علیه السلام هیچ گاه در برابر غیر خدا بندگی نکرده (مبرّا از شرک و بت پرستی)

از جمله امتیازات و فضائل خاص علی بن ابیطالب علیه السلام این است که او هیچ گاه در دوران زندگی خود بت نپرستید؛ زیرا زمانی به اسلام گروید که هنوز بالغ و مکلّف نشده بود؛ در حالی که ابوبکر و عمر و عثمان، بخشی از زندگی خود را قبل از اسلام و با پرستیدن بت های لات و عزّی و هُبل، سپری کردند. بدیهی است که فرق است میان انسانی که هیچ گاه زنگار کفر و شرک آن را نیالوده و کسی که بیشتر عمر او در پرستیدن بت و مظاهر شرک سپری شده است. و حتی گاه ممکن است آن خاطره ها تجدید شود، چنان که بعد از رحلت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم بسیاری از آن هایی که به اسلام گرویده بودند دوباره به

ص: 30


1- اسدالغابه، ج4، ص100. 
2- اسدالغابه، ج4، ص100. 

بت های خود رو کرده و جذب علاقه ی قبلی خود شدند؛ لذا خلفاء ثلاثه امتیاز علی علیه السلام را ندارند. برای فهم بهتر این معنی می توان به کلام پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم که در کتاب اسدالغابة آمده اشاره کرد: ربعی بن حراش می گوید:

حدثنا علی بن ابی طالب بالرحبه قال: لما کان یوم الحدیبیة، خرج إلینا ناس من المشرکین فیهم «سهیل بن عمر» و أناس من رؤساءالمشرکین فقالوا: خرج الیک ناس من ابناءنا و اخواننا و ارقائنا و لیس بهم فقه فی الدین و إنما خرجوا فراراً من اموالنا فارددهم إلینا. فقال النبی صلی الله علیه و آله و سلم : یا معشر قریش! لتنتهن او لیبعثن الله علیکم من یضرب رقابکم بالسیف علی الدین قد امتحن قلبه علی الایمان. قالوا: من هو یارسول الله؟ فقال ابوبکر: من هو یا رسول الله؟! و قال عمر: من هو یا رسول الله؟! قال: خاصف النعل و کان قد اعطی علیاً نعلاً یخصفها. قال: ثم التفت علی علیه السلام فقال: ان رسول الله قال: من کذب علی متعمداً فلیبوا معقده من النار؛ ربعی پسر حراش می گوید: علی بن ابی طالب در رحبه (جایی که علی در کوفه آنجا را محل قضاوت خود قرارداده بود) جریانی را برای ما نقل کرد. او فرمود: زمانی که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در مدینه بود عدّه ای از مشرکین از جمله «سهیل بن عمرو» پیش ما آمدند و گفتند: گروهی از فرزندان و برادران و بردگان ما پیش تو آمدند و این ها به خاطر دین نیامدند، بلکه از زندگی و اموال ما فرار نموده، آن ها را به ما برگردان. پیامبر فرمود: ای جماعت قریش! یا دست بردارید و از این

ص: 31

حرف ها کوتاه بیایید؛ یا این که خداوند کسی را بر شما مأمور می کند که گردن شما را در راه دین بزند؛ کسی که خداوند قلب او را برای ایمان امتحان کرده است. قریش گفتند: یا رسول الله او کیست؟! ابوبکر گفت: یا رسول الله او کیست ؟ عمر گفت: یا رسول الله اوکیست؟! پیامبر فرمود: او وصل کننده ی کفش است و پیامبر کفش خود را به علی داد تا وصله کند. ربعی گفت: آن گاه علی علیه السلام رو کرد به من و فرمود: رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: کسی که از روی عمد به من نسبت دروغ بدهد جایگاه او جهنم خواهد بود.(1)

6. اقربیت علی علیه السلام به پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و جانشینی او

 یکی دیگر از فضائل حضرت علیه السلام علی این است که ایشان از تمام صحابه به پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم نزدیک تر بود و او را ولّی مؤمنین پس از خود معرفی کرد. عمران بن حصین می گوید:

بعث رسول الله جیشاً و استعمل علیهم علی بن ابی طالب فمضی السریّة فاصاب جاریة فانکروا علیه فتعاقد أربعة من اصحاب النبی فقالوا إذا لقینا رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم اخبرناه بما صنع علی علیه السلام و کان المسلمون إذا رجعوا من سفر بدأوا برسول الله صلی الله علیه و آله و سلم فسلمّوا علیه ثم انصرفوا الی رحالهم فلما قدمت السرّیه سلموا علی رسول الله! فقام احدالاربعه فقال: یا رسول الله الم تر الی علی بن ابیطالب صنع کذا و کذا؟ فاعرض عنه رسول الله! ثم قام الثانی

ص: 32


1- اسدالغابه، ج4، ص100.  ص105.

فقال مثل مقالته. فاعرض عنه رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم ثم قام ثالث فقال مثل مقالته فاعرض عنه. ثم قام الرابع فقال مثل ما قالوا فاقبل الیهم رسول الله و الغضب یعرف فی وجهه فقال: ما تریدون من علی ؟ ماتریدون من علی ؟ ما تریدون من علی علیه السلام ؟ ان علیاً منّی و أنا مِن علی و هو ولیّ کل مؤمن من بعدی؛ رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم سپاهی را تحت فرماندهی علی ابن ابی طالب، اعزام کرد سپاه رفت و جنگ کرد. در میان غنایم، علی علیه السلام کنیزی را انتخاب کرد. لکن سپاه مخالفت کرد، چهار نفر از اصحاب پیامبر از سپاه کنار کشیدند و گفتند: هنگامی که پیامبر را ملاقات کنیم از علی علیه السلام شکایت می کنیم و رسم مسلمین این بود که هرگاه از سفر برمی گشتند ابتدا خدمت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم می رسیدند و به او سلام می کردند و بعد به خانه خود بر می گشتند. هنگامی که نیروی اعزامی وارد شد ابتدا سلام کردند آن گاه یکی از آن چهار نفر بلند شد و گفت: یا رسول خدا! آیا نمی نگری علی علیه السلام چه کرد؟! پیامبر از او روی برگرداند؛ دومی بلند شد و مثل نفر اوّل سخن گفت، پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم از او نیز روی برگرداند؛ سومی بلند شد او نیز مثل نفر قبلی گفت؛ لذا پیامبر از او روی برگرداند؛ چهارمی بلند شد و مثل افراد قبلی سخن گفت. پیامبر در حالی که خشم و غضب از چهره اش هویدا بود رو کرد به آن ها و سه مرتبه

ص: 33

فرمود: از علی چه می خواهید؟! علی از من است و من از علی و او پس از من ولیّ هر مؤمنی خواهد بود.(1)

سهل بن سهل می گوید: همانارسول خدا فرمود: لاعطنّ الرایة غداً رجلاً یفتح الله علی یدیه. قال: فبات الناس یدرکون لیلتهم ایّهم یعطاها فلما اصبح الناس غدَوْا علی رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم کلهم یرجوان یعطاها فقال: این علی بن ابی طالب؟ فقالوا: یشتکی عینیه یا رسول الله! قال: فارسلوا الیه فأتونی به فلمّا جاء بصق فی عینیه و دعا له فبرأ حتی کان لم یکن به وجع فاعطاه الرایّه. فقال: یا رسول الله اقاتلهم حتی یکونوا مثلنا فقال: إنفذ علی رسلک حتی تنزل بساحتهم ثم ادعهم الی الاسلام و اخبرهم بما یجب علیهم من حق الله فیه فوالله لان یهدی الله بک رجلاً واحداً خیرٌ لک مِن اَن یکون للحمرالنعم؛ فردا پرچم را به دست کسی خواهم داد که فاتح و پیروزخواهد شد. (در روایت امّ سلمه آمده است: به دست کسی که خدا و رسول، او را دوست دارند می دهم و فاتح خواهد شد). مردم آن شب را با زحمت سپری کردند که این پرچم را به دست کدام یک از ما خواهد داد؟! صبح که شد آمدند حضور پیامبر و هرکدام امید داشتند که پرچم را به او بدهد. رسول خدا فرمود: علی بن ابی طالب کجاست؟ گفتند: ای رسول خدا! چشم او درد می کند. رسول خدا فرمود: بفرستید دنبال او بیاید. هنگامی که علی علیه السلام آمد، پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم آب دهان مبارک خود

ص: 34


1- اسدالغابه، ج4، ص107.

را به چشم او مالید و دعا کرد و چشم او بهبود یافت به گونه ای که اصلاً درد نداشته است پس پرچم را به او داد. علی گفت: ای رسول خدا! با آن ها بجنگم تا مثل ما بشوند؟! پیامبر فرمود: تو به رسالت خود ادامه بده و به آستان آن ها وارد شو و آن ها را به اسلام فراخوان و حقوق الهی را به آنها گوش زد کن و بگو چه چیزهایی بر آنها واجب است. به خدا سوگند اگر خداوند یک نفر را به دست تو هدایت کند برای تو از شترهای سرخ مو بهتر است! (1)

(البته در برخی روایات - خیر لک مماّ طلعت علیه الشمس او غربت – بجای این جمله آمده).

7. جامعیت فضائل علی علیه السلام برای خلافت و جانشینی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم

گذشته از فضائل ویژه ی علی بن ابی طالب، که برخی از آنها ذکر گردید و در کتب مورخین و محدثین و مفسرین پیروان مکتب سقیفه مانند اسدالغابة، سنن ابن ماجه، بیهقی، مستدرک و حاکم نیشابور به وفور آمده است، اینک به روایت دیگری درباره ی جامعیّت علی برای خلافت می پردازیم. حذیفه می گوید، رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود:

ص: 35


1- صحیح بخاری، ج3، 4، ص207؛ مستدرک، ج3، ص119.

ان ولّیتموها علیاً فهاد مهتد یقیمکم علی صراط مستقیم؛ اگر علی را انتخاب کردید او هدایت گر هدایت شده است که شما را به راه مستقیم قوام می بخشد.(1)

همین روایت را ابن اثیر از زید بن تبیع نقل کرده است با این تفاوت که در ذیل آن آورده است که:

وان تؤمروا علیاً ولا أراکم فاعلین تجدوه هادیاً مهدیاً یأخذُ بکم الصراط المستقیم؛ پیامبر فرمود و اگر علی را امیر خود قرار دهید - لکن نمی بینم که چنین کاری را انجام دهید - او که هدایت گر هدایت شده است، شما را به راه مستقیم وادار می کند.(2)

ملاحظه می کنید که طبق این روایت، آن چه خیر و صلاح ملّت و مملکت در آن است امامت علی بن ابیطالب می باشد که با سرمایه ی علمی و عملی که تعبیر به مهدی و مهتدی شده، قادر به هدایت و رهنمود بخشی خلق در راه مستقیم است و این خصوصیت را پیامبر در وجود علی رهنمود داده است نه در وجود ابوبکر و عمر؛ و اگر در وجود آن ها هم بود با توجه به عصمت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم ذکر می کرد. اما از علی آنچه درخور سرنوشت بشریت است که هدایت در طریق مستقیم باشد اضافه برآن چه دیگران دارند را به زبان می آورد. علی

ص: 36


1- مستدرک، ج3، ص153.
2- اسدالغابة، ج 4، ص113.

برای هدایت بشریت در ابعاد مختلف زندگی عبادی، حقوقی، سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، نظامی، مهدیّ است، آن هم با روش تربیت یافته ی کامل پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم که دیگر در اجرای مقررات بشریّت نیاز به پرسش از دیگران ندارد. امّا خلفاء ثلاثه به شهادت تاریخ، در بسیاری موارد حتی در زمانی که علی علیه السلام را از خلافت کنار گذاشتند، در امور مختلف حکمی، حقوقی، سیاسی، اجتماعی و نظامی دست نیاز به سوی او (علی علیه السلام ) دراز می کردند و آن حضرت نیز بزرگوارانه حق را برای آن ها بیان می فرمود. این حقیقتی است که نه تنها محققین و مورخین و محدثین اسلامی به آن اقرار و اعتراف دارند که محققین غیر اسلامی مانند جرج جرداق مسیحی نیز به آن اعتراف دارد.

او می گوید:

ومن الطبیعی أن یحسن علی بن ابی طالب الاسلام فقهاً کما أحسنه عملاً فان معاصریه لَم یَعرفوا من هُو أفقْه منه و أصلح فتوی و لِعلمه الکثیر و فقهه کان موضع ثقة ابی بکر و عمر فی ما تعسر من المشکلات و المعضلات کما کان مرجعهما الاخیر فی الاستشارة و طالما افاد الخلیفتان من مشورته و علمه و کما کان مرجعاً لابی بکر و عمر فی شئوون الفتوی، کان کذلک مرجعاً لسائرالصحابه یجمع الصحابه علی ان النبی قال مرة اقضاکم علی؛ فقد کان علی اقضی اهل زمانه لانّه کان اعلمهم بالفقه والشریعه و هما فی الاسلام مصدر القضاء و من المأثورعن عمربن الخطاب قوله لعلی: لولا علی لهلک عمر؛ لابارک الله فی

ص: 37

معضله لاتحکم فیها یا ابالحسن؛ طبیعی است که علی بن ابی طالب همانگونه که فقیه خوبی بود از نظر عمل نیز فقیه خوبی بود، همانا معاصرین او هیچ کس از نظر علمی را فقیه تر و شایسته تر از او برای فتوی نمی شناختند. و به خاطر دانش و فقه زیاد او مورد اعتماد ابوبکر و عمربن خطاب در حل مشکلات و معضلات آن ها بود همان طوری که در اواخر در مشورت و نظرخواهی، مرجع آنها بود و پیوسته هر دو خلیفه از علم و مشورت او بهره مند بودند و همان طور که در شئوون فتوی مرجع ابوبکر و عمر بود، برای سایر صحابه نیز مرجع بود. تمام صحابه اتفاق دارند که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: علی از همه ی شما در امر قضا بهتر است؛ علی علیه السلام داناترین اهل زمان خود در امر قضا بود. برای این که او به فقه و شریعت - که هردو در اسلام منشأ و مصدر قضا می باشند - عالم تر بود. از عمر نقل شده است که به علی علیه السلام گفت: اگر علی نبود عمر هلاک می شد و نیز گفت: میمون و مبارک الهی نباشد در مشکلی که حاکم آن، تو (علی) نباشی!(1)

ملاحظه می شود که همگان با علمیّت و اعملیت علی در علم و عمل اقرار و اعتراف دارند و تنها کسی که لیاقت و شایستگی خلافت بعد از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را داشت، او بود. خداوند در سورة یونس می فرماید:

ص: 38


1- الامام علی صوت عدالة الانسانیه، ج1، ص104-105.

أَفَمَنْ یَهْدِی إِلَی الْحَقِّ أَحَقُّ أَنْ یُتَّبَعَ أَمَّنْ لَا یَهِدِّی إِلَّا أَنْ یُهْدَی فَمَا لَکمْ کیْفَ تَحْکمُونَ؛(1) آیا کسی که رهنمود بخش به سوی حق است سزاوارتر برای پیروی از او است یا کسی که رهنمود نمی کند؟! مگر این که رهنمود بشود و از دیگران یاد بگیرد و یاد بدهد. چه می شود و شما را چگونه قضاوت می کنید؟!

ذات نایافته از هستی بخش                 کی تواند که شود هستی بخش

 این یک قاعده ی عقلایی است که تا عالِم مستقل، حاضر است نوبت به عالمی که بخواهد یاد بگیرد و پس بدهد نمی رسد. بیان قرآن به عنوان یک قاعده ی عقلانی کلّی و کبرای قضیه است. (که اصولاً دارنده ی بالذّات، مقدّم بر دارنده ی بالعرض است)، و به اقرار همگان، ابوبکر و عمر محتاج علی بودند و علی محتاج آن ها نبود.

ص: 39


1- قرآن کریم، یونس: 35.

ص: 40

فصل سوم: آخرین امام از ولادت تا غیبت

اشاره

ص: 41

شهادت امام حسن عسکری و تکاپو برای یافتن جانشین

امام حسن عسکری علیه السلام در سال 260ه-.ق در سامراء به شهادت رسید. از جمله معارضین سرسخت و سفاک او المعتز پسر متوکل عباسی بود که زمینه ی شهادت ایشان را فراهم کرد. و بدن طیّب و طاهر او را درکنار پدرش دفن نمودند.

با شهادت حضرت عسکری دو طیف از جامعه بسیار آشفته و مضطرب بودند و برای آگاهی از وجود خلف و فرزند جانشین او، تلاش فراوانی را شروع نمودند؛ طیف اوّل، حکام بنی عباس و غاصبین خلافت بودند، به لحاظ این که با مراقبت های ویژه ای که داشتند باز هم به این نتیجه رسیده بودند که شاید امام عسکری بدون فرزند از دنیا نرفته باشد؛ پس باید باز هم تجسس و جستجو نمود تا به یقین رسید که باب امامت بنی هاشم بسته شده و دنیا به کام بنی عباس خواهد بود؛ لذا، المعتز، گروهی را مأمور ساخت که خانه ی حضرت را

ص: 42

تفتیش نموده و منزل را مهر و موم نمایند ولی تنها بانوانی را آوردند که احتمال بارداری درباره ی آنها می رفت. قابله ها آمدند و تنها یک زن را مورد گمان حاملگی قرار دادند و بقیه را رها کردند و او را در یک حجره حبس نموده و زنان و مردانی را مراقب او گذاشتند و تا دو سال زن را مورد مراقبت خود قرار دادند، تا آن که معلوم شد خبری از حمل نیست او را رها کردند. و ارث امام عسکری را میان مادرش و برادرش تقسیم کردند و به خیال خود پرچم امامت حقه برای همیشه پایین کشیده شد. طیف دوم نیز شیعیان و دل سوختگان امامت و ولایت بودند. که تا این هنگام اکثر قریب به اتفاق از وجود خلف صالح امام عسکری و فرزند جانشین او خبری نداشتند و با شهادت امام عسکری، دنیا در نظر آنها تیره و تار بود امّا یک چیز آنها را دلگرم می کرد و آن این که خداوند متعال به حکم لطف هیچ گاه زمین را خالی از حجت نگذاشته و نخواهد گذاشت و و رمه را بی شبان به دست گرگ رها نساخته و نمی سازد و از نظر عقل و شرع نیز مسؤلیت خواهی و تکلیف بدون مبلّغ نامعقول است، چنان که قرآن نیز می فرماید:

وماکنّا معذّبین حتی نبعث رسولا، ما هیچ گاه بدون بعثت رسول، کسی را عذاب نمی کنیم.(1)

ص: 43


1- قرآن کریم، اسراء: 15.

اسلام دین ابدیت است و بعد از پیامبر، باید جانشینی مانند پیامبر و رسول الهی وجود داشته باشد با این فرق که حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم هم پیامبر بوده و هم ولی الله و هم خلیفة الله در حالیکه امام دیگر پیامبر نبود. خداوند نیز بشر را بدون حجّت و خلیفه رها نخواهد کرد. این اصل مسلم عقلانی باعث شد که طیف پیروان مکتب اهل بیت به تکاپو بپردازند و جانشین امام خود را به عنوان رابط میان خود و خداوند متعال پیدا کنند.

معیار و ملاک هایی که پیروان مکتب اهلبیت در امام شناسی داشتند از علائم تغییر ناپذیری بود که در هر زمان به لحاظ این معیارها به دام فرصت طلب ها نمی افتادند و به مسیر حقیقت دست میافتند. این دلایل و معیارها عبارت بود از: 1. امام معصوم را فقط امام غسل می دهد؛ 2. نماز بر او را نیز حتماً امام بعدی خواهد خواند؛ 3. به اذن الهی، امام از امور پنهان خبر می دهد؛ لذا بعد از شهادت حضرت عسکری عده ای در تحیّر بودند که چه کسی بر او نماز خواهد خواند از جمله ابوالادیان هنگامی که از مسافرت برگشت باشهادت امام مواجه شد و دید جنازه ی مطّهر حضرت را برای نماز آماده کرده اند و «عقید» غلام حضرت آمد و به جعفر برادر حضرت گفت: بدن کفن شده و آماده ی برای نماز است؛ برخیز تا برای نماز آماده شوید! ابوالادیان می گوید: با خود گفتم که فاتحه ی امامت خوانده

ص: 44

شد؛ چرا که جعفر (برادر امام عسکری) به خاطر سوابق بدی که دارد لیاقت نماز را ندارد تا این که وقتی وارد خانه شدیم و جعفر خواست تکبیر نماز را بگوید ناگهان کودکی زیبا، رداء جعفر را گرفت و گفت: عمو، کنار برو! زیرا من باید نماز بخوانم. رنگ از چهره ی جعفر پرید و کنار رفت و حضرت «مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف » مشغول به نماز شدند.

آن چنان شخصیت حضرت مهدی برای اشخاص، مجهول مانده بود که یکی از افراد به نام حاجزوشّا به جعفر گفت: آقا این کودک چه کسی بود؟ جعفر گفت: والله مارأیت قطّ و لاعرفته؛(1) به خدا سوگند تا کنون او را ندیده بودم و او را نمی شناسم.

ولادت حضرت مهدی علیه السلام

تولد حضرت مهدی علیه السلام سحرگاه روز نیمه شعبان سال 255ه- در محله ی سامرا در سرداب محل سکونت پدر بزرگوارش به وقوع پیوست و هنگام شهادت پدر یعنی؛ سال دویست و شصت، پنج سال از عمر پربرکت آن ذخیره الهی می گذشت. ناگفته نماند که رشد جسمی و روحی آن بزرگوار با سایر افراد بشر کاملاً متفاوت بود به حّدی که حکیمه خاتون می گوید:

هر زمانی که به دیدن او می رفتم، چهره و اندام او رشد یافته و کاملاً متفاوت از قبل بود و تا چند ماه قبل از شهادت

ص: 45


1- بحارالانوار، ج5، ص 333.

پدرش او را در حد جوانی مشاهده کردم به گونه ای که او را نشناختم. به ابی محمد حضرت عسکری گفتم: این جوان کیست که به من می گویی پیش او بنشینم؟ جواب داد: پسر نرگس و جانشین من است و بعد فرمود: عمه فرزند ما هرگاه برای امامت باشند، رشدونمو آن ها با دیگران متفاوت است به گونه ای که یک ماه آن ها برابر یک سال دیگران است.(1)

اوّلین کاوش

با توجه به ملاک هایی که پیروان ائمه از امام برحق خود داشتند اولین کاوشگران برای وصول به امام برحق خود از قم، با اموالی که سهم امام بود وارد سامرا شدند و از امام حسن عسکری جویا شدند و وقتی متوجه شدند که آن حضرت شهید شده از جانشین او سؤال کردند. برخی جعفر برادر امام را معرفی کردند و آنها پیش جعفر آمده و سلام و تعزیت گفتند و سپس گفتند: ما نامه هایی از مردم داریم. این نامه ها مال کیست؟ و چه مقدار مال به همراه ما هست؟ جعفر، بلند شد و گفت: مردم از ما توقع علم غیب دارند! با رفتن جعفر، خادم حضرت عسکری علیه السلام که در خدمت حضرت مهدی بود، آمد و به آن ها گفت: نامه ها، از طرف فلان اشخاص است و نام برد و درون کیسه ها نیز هزار دینار است، نامه ها و مال ها را دادند و گفتند آن

ص: 46


1- بحارالانوار، ج 51، ص 14. 

کسی که تو را فرستاده او امام است!

جعفر، معتمد را در جریان گذاشت و معتمد نیز سریعاً گروهی را فرستاد تا همسر امام عسکری را دست گیر کردند و فرزند او مهدی را طلب کردند، ولی وی شدیداً انکار کرد که چنین چیزی نبود و او را حبس نمودند. اتفاقاً در همان هنگام مرگ یحیی بن خاقان اتفاق افتاد و از طرفی جنگی در بصره واقع شد، که این ها موجب گردید که قضیه ی همسر امام را فراموش کنند و او هم از فرصت استفاده کرد و فرار نمود.

مفهوم غیبت

غیبت به معنی قطع رابطه ظاهری و عدم دسترسی مردم به آن حضرت می باشد و به مرور زمان عدم تشخیص او؛ یعنی چه بسا ایشان درمیان مردم، به ویژه در ایام عرفات حضور حتمی داشته باشد و مردم هم با او برخورد داشته باشند، اما او را نمی شناسند.

حال اگر از آنها پرسیده شود شما از امام زمان چه خبر داری؟ می گویند: غائب است در حالی که درکنار آنها حضور داشته است! آیا نمونه بارز و شاهد گویای این معنی از غیبت، وجود یوسف پیامبر در میان برادرانش است. آن گاه که برادرهای یوسف برای دریافت گندم از کنعان به مصر سفر می کردند کراراً جمال یوسف را زیارت کردند و مورد مهر قرار گرفتند. او آنها را می شناخت، لذا به پیماندار گندم سفارش آنها رانمود.

ص: 47

وقال لفتیانه اجعلوا بضاعتهم فی رحالهم لعلم یعرفونها اذا انقلبوا إلی اهلهم یرجعون؛(1) و به جوانان انبار گندم گفت، کالاهای بهای گندمی را که آوردند در بارهایشان به خودشان برگردان تا وقتی به وطن برگشتند آنها را دریابند و برگردند.

اما آنها یوسف را نمی شناختند و اگر از آنها پرسیده می شد از یوسف چه خبر! او را معدوم معرفی می کردند.

لذا غیبت حضرت مهدی برای جامعه ی مسلمانان، به مانند غیبت یوسف برای برادرانش است.

سدید صیرفی می گوید از امام صادق علیه السلام شنیدم که می فرمود:

صاحب این امر غیبت شبیه به یوسف است. گفتم یابن رسول الله از غیبت و سرگردانی ما خبر می دهید؟ فرمود: این مردم نابکار چه چیز را انکار دارند؟ برادرهای یوسف که عاقل و فرزندان پیامبر بودند، برادر خود را فروختند و بعد که در مصر او را دیدند وی را نشناختند تا این که او خود را به آنها معرفی کرد و گفت: من یوسف هستم، لکن این مردم سرگردان متّحیر چگونه انکار می کنند که خدای متعال زمانی حجت خود را از آن ها پنهان کند و همان گونه که یوسف را بر برادران ظاهر ساخت و پرده ی غیبت را کنار زد، حجت خود را که مظلومانه در میان مردم رفت و آمد دارد و در بازار

ص: 48


1- قرآن کریم، یوسف: 62.

و محل کارشان آمد و رفت می کند و او را نمی شناسد، مأذون کند که اعلان کند من حجت خدا هستم.(1)

کیفیت ظهور

پس از بیان معنی غیبت، علیرغم پندار غلطی که دیگران دارند، وجود آن حضرت به طور ناشناخته در جامعه ی بشری مشعلی فروزان و نقطه ی عطف الطاف الهی بر بشریت است همانطور که در ادعیه ما آمده: بیمنه رزق الوراء و بوجوده ثبتت الارض و السماء، اما به دلیل شرارت هایی که نسل قابیل بر هابیلیان در طول تاریخ هبوط آدم تا شهادت حضرت عسگری که رواداشتند، نگذاشتند هیچ نبی و وصی ای، بشریت را به ساحل نجات برسانند حتی موسی ها؛ ابراهیم ها؛ عیسی ها و محمّدها، هرچند، چند صباحی بر اشرار غلبه کردند، اما در نهایت راه های آن ها را مسدود نموده و اغوا، گمراهی، استعمار و استثمار خلق را شیوه ی خود ساختند، تا این که نوبت به آخرین حجت الهی رسیده که رهبری پایانی حیات بشریت و زعامت زمین به او سپرده شده و همان گونه که باب ارسال رسل و انزال کتب بسته شد، باب تعیین خلیفه الهی نیز با وجود حضرت مهدی علیه السلام، خاتمه یافت که زمینه ی حیات نوین با تمام خوبی هایش را فراهم خواهد ساخت.

ص: 49


1- غیبت نعمانی، ص163.

مکان ظهور

برخلاف مغرضین و جهّال که محل ظهور حضرت مهدی علیه السلام را سرداب سامرا معرفی می کنند، ائمه ی اطهار علیهم السلام که آگاهان وحی الهی و صاحب اسرار جهانی هستند، محل ظهور و قیام علنی ایشان را مکه ی مکرمه از محل حجرالاسود، - میثاق گاه خلق با خالق - معرفی می کنند؛ لذا، ابوبصیر از امام باقر علیه السلام نقل می کند که فرمودند:

قائم با سیصدوسیزده نفر مرد می آید و تکیه به حجرالأسود می کند و پرچم پیروزی را به اهتزاز در می آورد.(1)

در پاسخ به این سؤال که امام مهدی با چه نیرو و ابزاری می تواند بر قدرت پیشرفته نظامی عالم در هنگام قیام غلبه کند و پیروز شود؛ اولاً باید دانست که قیام امام مهدی علیه السلام، یک قیام انسانی محض نیست و نشئت گرفته از هوای نفس و سلطه طلبی و کشور گشایی، مانند اسکندر مقدونی و هیتلر و امثال آن ها نمی باشد تا با مقیاس های بشری محاسبه شود، بلکه آفریدگار بشر، خیمه و حرمگاهی برای بشر پس از هبوط آدم تا امروز تدارک چیده و به آنها اختیار و مهلت داده تا لیاقت های نهفته در وجود خود را در این دنیا به منصه ی ظهور رسانده و به کمال درخور انسانی نائل گردند، اما متأسفانه شیطان، دشمن دیرینه ی بشر با بغض و کینه ای که از این

ص: 50


1- غیبت نعمانی، ص315.

موجود داشته و دارد، نگذاشته و نمی گذارد درمسیر لایق خود حرکت کند؛ چنان که تاریخ بهترین گواه است. نمونه ی عملی این مشیت الهی، رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم است که درباره ی یهود بنی قریظه در مدینه صورت گرفت. یهود بنی قریظه در قلعه های محکم و دارای برج های مجهز ساکن بودند؛ همگی مسلح ودیده بان های آماده، منطقه را مراقبت می کردند و نه تنها به پیامبر اسلام که تازه به مدینه هجرت کرده بود و سر و سامانی و تجهیزاتی نداشت از نظر محاسبه ی ظاهری هم، عده ی آنها بر مسلمین غلبه داشت و احدی باور نمی کرد که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم بتواند بر آنها غلبه کند، امّا قرآن خبر می دهد که مشیت الهی مرکز قدرت آنها را که قوت قلب باشد از آنها سلب نمود و چنان ترس و رعبی بر اندام رزمی و بزمی آنها حاکم کرد که فرار را بر قرار اختیار کردند و شکست خوردند.

این امداد الهی درباره ی پیامبر در قرآن بیان شده است. خداوند متعال در سوره ی احزاب می فرماید:

«وَأَنْزَلَ الَّذِینَ ظَاهَرُوهُمْ مِنْ أَهْلِ الْکتَابِ مِنْ صَیَاصِیهِمْ وَقَذَفَ فِی قُلُوبِهِمْ الرُّعْبَ فَرِیقًا تَقْتُلُونَ وَتَأْسِرُونَ فَرِیقًا *وَأَوْرَثَکمْ أَرْضَهُمْ وَدِیَارَهُمْ وَأَمْوَالَهُمْ وَأَرْضًا لَمْ تَطَئُوهَا وَکانَ اللَّهُ عَلَی کلِّ شَیٍْ قَدِیرًا»؛(1) یهودی هایی که خود را تقویت کرده بودند، از

ص: 51


1- قرآن کریم، احزاب: 26-27.

کاخ هایشان بیرون آورد و چنان ترسی در دل های آن ها به وجود آورد که عده ای را می کشتند، عده ای را اسیر می کردند و زمین ها و خانه ها و اموال آنها و زمین هایی که هنوز تصرف نکرده و درصدد تصرف بودند همه را در اختیار شما قرار داد و خداوند بر هر چیز توانا است.

یهود بنی قریظه، یکی از پرقدرت ترین و مجهزترین یهودی های ساکن مدینه بودند که قلعه ها و کاخ های مجللی داشتند و یکی از سران پرقدرت و پرمدعای آنها «حی بن اخطب» بود که وقتی اسیر شد درحالی که زیورآلات فراوانی دربرداشت، خطاب به پیامبر گفت:

... اما والله ما لمت نفسی علی عداوتک و لکن من یخذل الله یخذل ثم ایها اناس انه لابأس بامرالله کتاب الله و قدره مسلحته کتبت علی بنی اسرائیل ثم جلس فضرب عنقه؛ من خود را سرزنش نمی کنم که با تو دشمنی می کردم ولکن کسی را که خدا خوار کند خوار می شود. سپس رو کرد به مردم و گفت: ای مردم! در برابر اراده الهی جز تسلیم شدن باکی نیست این چیزی است که بر بنی اسرائیل رقم و خورده است، آنگاه نشست و گردن او را زدند. (1)

این امداد غیبی که باعث در هم شکسته شدن کاخ یهود بنی قریظه و اعدام سران آنها گردید در مورد گروه متهم دیگری از یهود «بنی نضیر» نیز اتفاق افتاد. یهود بنی نضیر هم از قدرتهای

ص: 52


1- مجمع البیان، ج8، ص352.

اقتصادی نظامی و تجهیزاتی مدینه بود و دارای قصرهای مجلل و مستحکم بودند که هیچ قدرتی توان حمله و شکست آنها را نداشت. اما خداوند متعال در سوره ی حشر می فرماید:

هُوَ الَّذِی أَخْرَجَ الَّذِینَ کفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْکتَابِ مِنْ دِیَارِهِمْ لِأَوَّلِ الْحَشْرِ مَا ظَنَنْتُمْ أَنْ یَخْرُجُوا وَظَنُّوا أَنَّهُمْ مَانِعَتُهُمْ حُصُونُهُمْ مِنْ اللَّهِ فَأَتَاهُمْ اللَّهُ مِنْ حَیْثُ لَمْ یَحْتَسِبُوا وَقَذَفَ فِی قُلُوبِهِمْ الرُّعْبَ یُخْرِبُونَ بُیُوتَهُمْ بِأَیْدِیهِمْ وَأَیْدِی الْمُؤْمِنِینَ فَاعْتَبِرُوا یَا أُولِی الْأَبْصَارِ،(1) اوست که کافرین از اهل کتاب (یهود) را از خانه و کاشانه ی آنها برای نخستین حشر، برون آورد شما گمان نمی کردید که این ها بیرون بیایند و خود آن ها هم گمان نمی کردند و گمان می کردند دژهای آن ها، آن ها را در برابر خدا حفظ می کند. اما خداوند از جایی که گمانش را هم نمی کردند ترس و لرزه بر اندام آنها انداخت که با دست خود و دست مؤمنین خانه های آنها را خراب می کردند (خود خراب می کردند برای اینکه سالم بدست مسلمان ها نیفتد و مسلمانها نیز خراب می کردند برای اینکه وارد (قصرها بشوند) پس عبرت بگیرید ای صاحبان بینایی و بصیرت.

هشدار آیه، به کسانی است که قدرت و زورآزمایی را تنها در نیروهای دست بشری می دانند و از قدرت الهی بی خبر و غافل می باشند. نمونه ی دیگر این امداد غیبی را قرآن در جنگ بدر و

ص: 53


1-   قرآن کریم، حشر: 2.

احزاب معرفی می کند؛ در جنگ بدر، اصحاب پیامبر سیصد و سیزده نفر بودند(همین تعداد هنگام قیام امام مهدی خواهد بود) و از حیث تجهیزات نظامی بسیار محدود بودند و در مقابل نیروی دشمن سه برابر آن ها بود، قرآن می فرماید:

وَلَقَدْ نَصَرَکمْ اللَّهُ بِبَدْرٍ وَأَنْتُمْ أَذِلَّةٌ فَاتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّکمْ تَشْکرُونَ إِذْ تَقُولُ لِلْمُؤْمِنِینَ أَلَنْ یَکفِیَکمْ أَنْ یُمِدَّکمْ رَبُّکمْ بِثَلَاثَةِ آلَافٍ مِنْ الْمَلَائِکةِ مُنْزَلِینَ؛ خداوند شما را در جنگ بدر در حالی که از حیث و تجهیزات و نازل بودید یاری کرد، پس تقوا پیشه کنید، شاید سپاسگزار گردید! زمانی که به مؤمنین گفت: آیا کافی نیست که پروردگار شما، شما را با سه هزار فرشته امداد کند.(1)

و چنین هم شد که فرشته ها مانند نیروی هوائی بر سر مشرکین فرود می آمدند و آنها را نابود می نمودند.

باز می گردیم به اصل شبهه، که عده ای خیال می کنند امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف با عده اندک و ابزاری ساده چگونه می تواند با وجود این بمب های اتمی و مهمات و هواپیماهای فوق صوت و... جامعه را غربال کند و جامعه یکدست توحیدی تشکیل دهد؟! اگر توجه کنند خواهند یافت که عُدّه یعنی تجهیزات، هر چند مدرن باشد خود به تنهایی کارایی ندارند و ابزاری بیش نیستند، بلکه این انسان ها هستند

ص: 54


1- قرآن کریم، آل عمران: 123-124. 

که این ابزارها را به کار می برند. وقتی امداد الهی پشتوانه ی انسان باشد (مانند نمونه های ذکر شده) پیروزی حاصل می شود که مؤید این مطلب روایتی است که ابوبصیر از امام صادق علیه السلام نقل می کند. او می گوید:

قال ابوعبدلله علیه السلام : لا یخرج القائم حتی یکون تکمله الحلقه. قلت: و کم تکملة الحلقة؟ قال: عشرة الاف جبرئیل عن یمینه و میکائیل عن یساره ثم یهزالرایه و یسیر بها فلا یبقی احدٌ فی المشرق و لا فی المغرب الا لعنها و هی رایة رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم نزل بها جبرئیل یوم بدر- ثم قال یا ابا محمد ماهی؟ والله قطن و لاکتان و لاقز و لاحریر. قلت: فمن ایّ شئ هی؟ قال: من ورق الجنة نشرها رسول الله صلی الله علیه و آله یوم بدر ثم لفها و دفع الی علی فلم تزل عند علی حتی اذا کان یوم البصره نشرها امیرالمؤمنین علیه السلام ففتح الله علیه ثم لفها و هی عندنا هناک لانشیرها احد حتی یقوم القائم فاذا هو قام نشرها فلم یبق احد فی المشرق و المغرب الا لعنها و یسیر الرعب قد امها شهراً و وراءها شهراً وعن یمینها شهراً و عن یسارها شهراً ثم قال یا ابامحمد انّه یخرج موتوراً غضبان اسفاً لغضب الله علی هذا الخلق یکون علیه قمیص رسول الله الذی علیه یوم احد و عما منه السحاب و درعه درع رسول الله السابقة و سیفه سیف رسول الله ذوالفقار یجردالسیف علی عاتقه ثمانیه اشهر یقتل هرجاً فاوّل ما یبدء ببنی شیة فیقطع ایدیهم و یعلقها فی الکعته و یناری منادیه هولاء سراق الله یتناول قریشاً فلا یأخذ منها الاالسیف و لایعطها

ص: 55

الاالسیف ولایخرج القائم حتی یقرء کتابان کتاب بالبصرة و کتاب بالکوفة بالبراه من علی علیه السلام ؛

امام صادق فرمود: قیام، زمانی صورت می گیرد که حلقه تکمیل شود. گفتم: تکمیل حلقه چقدر است؟ فرمود: ده هزار نفر؛ جبرئیل از طرف راست و میکائیل از طرف چپ حرکت می کنند. آ ن گاه مهدی، پرچم را به اهتزاز در می آورد و با آن مسیر را طی می کند. هیچ کس در مشرق و مغرب نیست الا این که آن را لعن میکند وآن پرچم رسول خداست که جبرئیل آن را در روز جنگ بدر برای پیامبر آورد، سپس فرمود: ای ابا محمد! به خدا سوگند آن، نه از جنس پنبه و نه کتان و نه ابریشم و نه حریر است. گفتم: پس از چه چیز تهیه شده است؟ فرمود: از ورق بهشتی که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم در روز جنگ آن را برافراشت آن گاه آن را پیچید و به علی ابن ابی طالب سپرد و همچنان در نزد او بود تا درجنگ جمل آن را باز کرد و خداوند فتح را نصیب او کرد و او نیز آن را جمع نمود وآن الآن پیش ماست وکس دیگری آن رابرافراشته نمی کند تا این که مهدی قیام کند و زمانی که او آن را برافرازد در شرق و غرب عالم کسی نیست جزآن که آن را لعن و نفرین می کند وترس پیشاپیش آن پرچم و در پس آن و در چپ و راست آن یک ماه جلو حرکت می کند و دل ها را می هراساند. ابا محمد! او قیام می کند درحالی که به او ستم شده و خشمناک است. تأسف برای این مردم از خشم الهی! جامه ای که در جنگ بر تن پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم بود بر اندامش خواهد بود. عمامه و زره بلندی که بر تن پیغمبر بود دربرخواهد داشت! شمشیر او ذوالفقار، شمشیر

ص: 56

رسول خداست که آن را از غلاف کشیده هشت ماه بر دوش، بی حساب می کشد. از نخستین جایی که شروع می کند «بنی شیبه» در مکه است که دست های آن ها را قطع می کند و در کعبه آویزان می کند و اعلان میدارد که این ها دزدان خداوند می باشند. بعد به سراغ قریش می رود، از آن ها شمشیر می گیرد و شمشیر می دهد. مهدی قیام نمی کند مگر این که دو نامه یکی در بصره و دیگری در کوفه به بیزاری از علی بن ابی طالب قرائت می گردد.(1)

علّت غیبت امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف

بدیهی است که وجود فردی صالح و برگزیده ی حضرت احدیت برای رهبری بشریت و خلیفه الهی در میان خلق، لطفی از طرف خداوند متعال است و رابط میان خلق و خالق می باشد و قهراً باید در دسترس امت باشد تا ضمن رسیدگی به امور جامعه و ملاقات با آن ها مایه ی دلگرمی خلق باشد اما ملاحظه می شود که به حسب ظاهر دسترسی به آن مشعل فروزان و نماینده ی الهی غیر ممکن است.

دلیل این غیبت و نا شناختگی چه چیز می تواند باشد؟!

علت غیبت در برخی از روایات، سرّی از اسرار الهی است و در برخی دیگر از روایات آزمایش و عدم بیعت و... مطرح شده است.

آیا اشکال از طرف امت است و یا خواست خداوند می باشد و یا

ص: 57


1- غیبت نعمانی، ص308.

خود او بنا را بر انزوا و دوری گزیدن از حشر و نشر ظاهری با مردم،گذارده است!!

تردیدی نیست که خواست خداوند نیست؛ زیرا مشیت الهی و مسئولیت خواهی خداوند از خلق، مشروط بر ارسال رسل و انزال کتب است؛ چنان که می فرماید:

و ماکان ربک مهلک القری حتی یبعث فی امّها رسولا یتلوا علیهم آیاتنا،(1) پروردگار تو هرگز جمعیتی را هلاک نمی کند تا این که رسولی را بر آنها برانگیزد تا احکام ما را بر آنها بخواند و ابلاغ نماید.

پس از رحلت رسول اکرم، اوصیا یکی پس از دیگری این رسالت را انجام می دادند و حجت بر مردم تمام بود و ممکن نیست که پس از شهادت یازدهمین وصی پیامبر یعنی امام عسکری این مسئولیت سلب شده باشد بلکه تا انقراض عالم، همان گونه که خداوند از بشر، مسئولیت می خواهد باید نماینده ی او مراقب اوضاع و احوال جامعه نیز باشد، پس غیبت از طرف خداوند، محال است؛ همچنین از طرف خود امام مهدی نیز ممکن نیست، زیرا او نماینده ی خداوند در خلق است و باید مانند اجداد سلف خود پیوسته با مردم باشد و مشکلات مردم را پاسخ گو باشد و از نظر مسئولیت الهی نمی تواند غیبت به

ص: 58


1- قرآن کریم، قصص: 59. 

معنی ایجاد ناشناختگی بین خود و مردم به وجود بیاورد.

بنابراین یکی از علل غیبت، مردم هستند! آری علّت اصلی غیبت و این مصیبت عُظمی، مردم می باشند زیرا مردم، صدوبیست وچهارهزار پیامبر فرستاده مصلح الهی را نشناختند و آنها را کشتند و با آخرین آنها که حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم است چه کردند و حتی هنوز جنازه ی آن حضرت دفن نشده بود که مردم به عصر جاهلی برگشتند و با اوصیای او از امام علی علیه السلام گرفته تا امام عسگری مخالفت کردند و حضور جسمی آن ها را تحمل نکرده و نه تنها مجال فعالیت و رسیدگی به امور مردم را به آنها ندادند که عرصه را تا حد شهادت در سنین پایین بر آنها تنگ کرده و جز اندک نفراتی آن هم به صورت گمنام با آن حضرات ارتباط نداشتند، این چیزی است که در زمان ائمه ی گذشته هم برخی از افراد خوشبین به حضور آنها می رسیدند و با غصه و درد دل می گفتند: آقا چرا شما کنار نشسته اید و بنی امیّه و بنی عباس جولان می دهند؟ چرا وارد میدان نمی شوید؟

ازجمله «سهل بن خراسانی» آمد خدمت امام صادق و گفت:

یابن رسول الله! لکم الرأفة و الرحمة و انتم اهل البیت الامامة ما الّذی یمنعک ان یکون لک حق تقعد عنه و انت تجد من شیعتک مأتة الف یضربون بین یدیک بالسیف؛ ای فرزند پیامبر! شما دارای رأفت و رحمت می باشید. شما اهل بیت امامت هستید، چه چیز مانع شده که از حق

ص: 59

خود کناره گیری می کنید، در حالی که دارای صد هزار شیعه هستید که حاضرند در خدمت تو شمشیر بزنند!؟ حضرت فرمود: بنشین. به غلام خود گفت تنور را برافروخته کن و پس از آمادگی، رو کرد به سهل و فرمود: برخیز و داخل تنور برو! سهل به التماس افتاد که از من صرف نظر کن. حضرت قبول کرد! در همین حال هارون مکی وارد شد و حضرت به او فرمود که داخل تنور برو! او بی درنگ وارد تنور سوزان شد. حضرت پس از لحظاتی که با سهل خراسانی سخن گفت، فرمود برخیز تا احوالی از هارون درون تنور بپرسیم. آمدند و دیدند که آتش سوزان بر او، سرد و سلام گشته؛ آن گاه امام به سهل خراسانی گفت: در خراسان، شما چند نفر مانند هارون، گوش به فرمان دارید!؟ گفت: به خدا سوگند یک نفر هم پیدا نمی شود. امام فرمود: آگاه باش که در زمانی که لااقل پنج نفر کمک کار نداشته باشیم قیام نخواهیم کرد و ما خود وقت شناس تر می باشیم.(1)

این آزمون امام صادق علیه السلام پس از شهادت امام عسکری شدیدتر بود و همچنان ادامه دارد و بنا نیست که خداوند متعال هر از گاهی یک انسان وارسته کامل را در دسترس انسان های گرگ صفت قرار دهد تا خون او را مظلومانه و ناجوان مردانه بریزند و سرمستانه زندگی کنند؛ بلکه تعیین وصی مانند ارسال رسل به پایان رسید. پس

ص: 60


1- مناقب، ج4، ص237.  

از رحلت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم دیگر رسولی نخواهد آمد و پس از شهادت یازدهمین وصی نیز دوازدهمین آن ها خاتم الاوصیاء است و دیگر وصی نخواهد آمد؛ زیرا مقدرات الهی در حیات بشری معین است و حسب حکمت الهی نه کم و نه زیاد می شود چنان که می فرماید:

و ان من شی الا عندنا خزائنه و ما ننزّله الا بقدر معلوم؛ چیزی نیست مگر این که گنجینه ی آن نزد ما است و ما جز به اندازه ی معلوم نازل نمی کنیم.(1)

کلمة شی، نکره است و در سیاق نفی، افاده ی عموم می کند بدین معنا که شامل ارسال رسل و انزال کتب و تعیین اوصیاء نیز می گردد. وقتی بشر نمک نشناس و اسراف کار شد، حکمت ایجاب می کند که نعمت الهی، محدود گردد؛ لذا:

خوش بود گر محک تجربه آید به میان              تا سیه روی شود هر که در او غش باشد

تکلیف مردم در زمان غیبت

سخت ترین زمان برای خداجویان و خواستاران راه حق و حقیقت زمان غیبت حجت خدا و امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف آن مردم است.

اینک آن چه مهم است آن است که تکلیف مردم دلباخته و شیفته ولایت و عارفین به حق، در این زمان تاریک تر از شب چیست و چه باید بکنند؟!

ص: 61


1- قرآن کریم، حجر: 21.  

بدیهی است ائمه علیهم السلام تکلیف و مسئولیت خواهی از انسان ها را در زمان غیبت بیان کرده اند:

زراره پسر اعین می گوید:

از امام صادق علیه السلام شنیدم که فرمود:

... مهدی پیش از آن که قیام کند غیبتی خواهد داشت. گفتم: برای چه؟ فرمود: از ترس این که او را بکشند آنگاه فرمود: زراره این همان منتظری است که در تولد او شک می کنند و برخی می گویند: پدر او بدون فرزند از دنیا رفت و برخی می گویند: حمل بود و برخی می گویند: غائب است و برخی می گویند: دو سال پیش از وفات پدرش متولد شده. در هر حال او مورد انتظار است. خداوند می خواهد که دل های شیعه را امتحان کند؛ لذا در این هنگام جاهلان دچار شک و تردید می باشند. زراره گفت: فدایت گردم اگر این زمان را درک کنم چه وظیفه ای دارم و چه کاری را باید انجام بدهم؟ فرمود: زراره اگر این زمان را درک کردی این دعا را بخوان؛ اللهم عرّفنی نفسک فانّک إن لَم تعرّفنی نفسک لم اعرف نبیّک، اللهم عرّفنی رسولک فانّک إن لَم تعرّفنی رسولک لَم اعرف حجتّک، اللهم عرّفنی حجتّک فانّک اِن لَم تعرّفنی حجّتک ضللت عن دینی.(1)

زمان غیبت که مردم هیچ خبری از امام خود جز دلیل عقل و نقل

ص: 62


1- غیبت نعمانی، ص166.

ندارند اعتقاد و باقی ماندن بر وجود و اشراف چنین امامی برزندگی جامعه، قدرت اعتقادی و ژرفایی اندیشه ی ویژه ای می خواهد. یمان خرما فروش می گوید: از امام صادق علیه السلام شنیدم که فرمود:

اِنّ لصاحب هذا الامر غیبة المتمسک فیها بدینه کالخارط لشوک التقاد بیده ثم اطرق ملیاً ثم قال انّ لصاحب هذا الامر غیبة فلیتق الله عبد و لیتمسک بدینه؛ برای صاحب این امر، غیبتی خواهد بود که دین دار در این زمان مانند کسی است که شاخه ی درخت خارداری را با دست خود فرو بکشد.(1) آن گاه امام سر فرو افکند و پس از مدتی فرمود: همانا برای صاحب این امر غیبتی خواهد بود پس بنده ی خدا باید پرهیزگاری کند و چنگ به دین خود بزند.(2)

حضور امام مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف در میان مردم

نکته ی شایان ذکر این که امام مهدی در میان مردم رفت و آمد دارد و آنها را می بیند ولی مردم آن حضرت را تشخیص نمی دهند و این خود برای امت، مصیبت بزرگ و آزمون خطرناکی است؛ زیرا بسا در حشرونشر، با توجه به غفلت و ناخود آگاهی که اصولاً مردم دارند

ص: 63


1- یعنی؛ همان گونه که شاخه درخت پرخاری را با دست فرو کشیدن بسیار سخت و دردآور است و دست را مجروح می کند بقاء بر اعتقاد امام غائب نیز اینگونه زحمت آفرین است.
2- غیبت نعمانی، ص169.

با وجود مقدس آن حضرت، برخورد بی ادبانه و حتی توهین آمیز (نعوذبالله) داشته باشند، چراکه او نیز یک انسان است و با همین لباس های معمولی زندگی می کند.

روایات فراوانی در رابطه با نحوه ی حضور و زندگی حضرت در میان مردم وجود دارد به طور نمونه:

زراره می گوید: از امام صادق علیه السلام شنیدم که می فرمود:

یفقد الناس امامهم یشهد المواسم فیراهم ولا یرونه؛ مردم، امام خود را از دست می دهند؛ او در روزهایی مانند عرفات، اعیاد و امثال این ها حضور پیدا می کند، مردم را می شناسد. ولی مردم او را نمی شناسند.(1)

به همین جهت آن چه حجاب و مانع این تشخیص است افکار و اعمال نامناسب مردم است، به عبارت دیگر مردم به جای این که بندگی را اصل؛ و زندگی و معاش را فرع و ابزار و وسیله ی بندگی قرار دهند. بنا را بر معاش و تلاشهای مادی قرار داده و عمده ی وقت و سرمایه عمر خود را در راه مسائل مادی صرف کرده و تنها رنگ کمرنگی از دین یا بندگی بر آن می زنند. به قول حافظ:

ص: 64


1- غیبت نعمانی، ص175.

میان عاشق و معشوق هیچ حائل نیست

تو خود حجاب خودی حافظ از میان برخیز

 هم چنین

حجاب چهره ی جان می شود غبار تنم

 خوش آن دمی که از این چهره پرده بر فکنم

 این شیوه ی معکوس و ناپسند نه تنها حجاب و حائل میان مردم و امام زمانشان شده و مانع از تشخیص و ارتباط گشته، بلکه اگر چنین نبود مردم به خوبی مانند زمان ائمه ی قبلی لااقل با ترس و لرز و تقیه هم که می شد، دسترسی به امام داشتند.

خداوند متعال می فرماید:

و لقد خلقناالانسان و نعلم ما توسوس به نفسه و نحن اقرب الیه من حبل الورید؛ ما بشر را آفریدیم و می دانیم که چه چیز باعث وسوسه ی نفس او می گردد و از رگ گردن او به او نزدیک تر می باشیم.(1)

پس چه چیز باعث شده با وجود این که خداوند اینقدر به بندگان نزدیک است بشر نه تنها از خداوند متعال، فرسنگ ها فاصله گرفته؛ که حتی به امام زمان که از جنس خود اوست و باید مأنوس و محشور باشد دور شده است؟!

ص: 65


1- قرآن کریم، ق: 16.

پاسخ آن است که اعمال ما حجاب میان ما و خدا و امام زمانمان که نماینده ی خداوند متعال است شده چنان که در دعای معروف ابوحمزه ی ثمالی، امام سجاد علیه السلام خطاب به خداوند عرض می کند:

وان الرّاحل الیک قریب المسافّه و انّک لاتحجُب عن الخلقک الا ان تحجبهم الاعمال دونک؛ فاصله و مسافت میان کوچ کننده به سوی تو بسیار نزدیک است و تو از آفریده های خود پنهان نیستی، لکن این اعمال آنها است که میان تو و آنها حجاب شده.(1)

پس مهم ترین راه ظهور و دست یابی به امام زمان که گاه تعبیر به فرج می شود تمییز کردن عقاید و اعمال و رفتار از آلودگی گناه و معصیت و نیز تقویت بندگی الهی است.

فرق فرج و ظهور

فرج، یعنی گشایش. کسانی که تنها به بندگی خدا فکر کرده و از طرفی مبدأ و معاد را آغاز و انجام حیات باور دارند، اشغال زندگی اجتماعی را در دست خدازُداها و به اصطلاح سکولاریسم ها، بالاترین گرفتاری بشر می دانند و می کوشند که حیاط دنیوی خود (که پلی است به سرای جاودان) را از دست شیطان ها نجات دهند؛ لذا این نجات، فرج و گشایش راهبردی در زندگی وارستگان به حساب

ص: 66


1- مفاتیح الجنان، دعای ابوحمزه.

می آید که به فرج تعبیر شده است.

این واژه در تمام ادوار تاریخ در زمان ائمه ی گذشته نیز به کار برده می شد و از آنها سئوال می کردند: متی الفرج؟ فرج چه وقتی است؟ به طور نمونه:

ابوبصیر می گوید: از امام صادق علیه السلام سؤال کردم فدایت شوم فرج چه وقت است؟

فقال یا ابابصیر: انت ممن یرید الدنیا؟ من عرف هذا الامر فقد فرج عنه بانتظاره؛ امام صادق فرمود: تو از کسانی هستی که دنیا را در نظر داری؟! هرکس این ولایت حقه را بشناسد و در انتظار باشد به فرج رسیده است.(1)

امام در این پاسخ «فرج» را دو بخش کرده. یکی شخصی و دیگری فرج اجتماعی و عمومی؛ فرج شخصی را به شناخت امام زمان دانسته است؛ لذا هرکس امام زمان خود را با ویژگی های او بشناسد و خود را با او از نظر عقاید و رفتار نزدیک نماید، حاصل شده است.

محمدبن فضیل از حضرت رضا علیه السلام راجع به فرج سئوال می کند حضرت در جواب او می فرماید:

الیس انتظار الفرج من الفرج انّ الله عزّو جلّ یقول: فانتظروا انّی معکم من المنتظرین؛ مگر نه این است که انتظار فرج، خود فرج است و خداوند

ص: 67


1- غیبت نعمانی، ص330. 

متعال می فرماید: منتظر باشید که من با منتظرین می باشم.(1)

یعنی؛ انسان هنگامی که بندگی خدا در وی تبلور یافت، به فرج شخصی دست یافته و گره های کور زندگی برای او باز شده است.

ابو خالد کابلی می گوید: امام سجاد علیه السلام فرمود:

غیبت ولی دوازدهمی از اوصیاء رسول خدا طول می کشد. مردمی که در این زمان قائل به امامت او می باشند و خود را برای ظهور او آماده می کنند از مردم هر زمانی بهتر هستند؛ برای این که خداوند عقل و فهم و معرفتی به آنها داده است که امام غائب در نظر آنها مانند امام حاضر است، گوئی او را مشاهده می کنند. خداوند مقام و منزلتی به آنها داده است که مانند کسانی هستند که مخلصانه در حضور پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در راه خدا با شمشیر جهاد می کنند و راستی شیعه ما هستند و آشکار و پنهان دعوت به دین الهی می کنند و بعد فرمود: انتظار الفرج من اعظم الفرج؛ انتظار فرج بزرگترین فرج و گشایش است.(2)

پس فرج شخصی به خود شخص مربوط است و هرگاه امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف خود را، با ویژگی های او شناخت و خود را با را ه و رسم و خواسته ی او تطبق نمود، او به فرج رسیده است. در روایت دیگری عبدالله بن سنان از امام صادق علیه السلام روایت می کند که فرمودند:

ص: 68


1- بحارالانوار، ج52، ص128.
2- بحارالانوار، ج52، ص122.

قال رسول الله: سیأتی قوم من بعدکم الرجل الواحد منهم له اجر خمسین منکم. قالوا: یا رسول نحن کنا معک ببدر و احد و حنین و نزل فینا القرآن. فقال: انکم لو تحملو لا حملوا لم تصبروا اصبرهم؛(1) رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: بعد از شما مردمی می آیند که یک نفر از آنها به اندازه ی پنجاه نفر از شما پاداش دارد.گفتند: یا رسول الله،! ما در جنگ بدر و احد و حنین با شما بودیم، قرآن درباره ی ما نازل شد! فرمود: آنچه بر آن ها تحمیل می شود اگر بر شما بشود، فرج عمومی تحمل آن را ندارید!

و اما فرج عمومی، یعنی؛ چیزی که در دعاها به زبان می آید و گفته می شود: اللهم عجل لولیک الفرج والعافیة و النصر به دست کیست؟ خود ولی عصر که مأمور الهی است به اختیار خود این حجاب را از میان برنمی دارد همان گونه که یوسف پیامبر به اختیار خود حجاب میان خود و پدر و برادرها را برنداشت، بلکه با فراهم آمدن مقتضی، از طرف خداوند مأمور شد تا خود را معرفی کند و چنان هم شد. پس در حقیقت مسئله ی فرج و گشایش عمومی و تجلّی حضرت مهدی علیه السلام در میان امّت به عرضه و تقاضا مربوط است. عرضه از طرف خداوند و تقاضا و مقتضی از طرف مردم می باشد. لذا تردیدی نیست که خداوند به حکم لطف و مسئولیت خواهی، پیوسته

ص: 69


1- بحارالانوار، ج52، ص130.

حجّة را بر خلق عرضه کرده و آن گاه هم که حجاب بوده با مقتضی، حجاب را کنار زده است، پس عمده ی مشکل به جامعه برمی گردد.

بایدگفت حل این قضیه و باز شدن گره یا به تعبیری فرج، همان گونه که به دست امت بوده بدین معنی که در روایات و بیانات ائمه ی گذشته نیز به آن اشاره شد و آن به دوصورت قابل ملاحظه است. نخست این که اکثریت قریب به اتفاق آن هایی که شعار انتظار سر می دهند؛ مانند سلمان و مقداد و عمار یاسر و مالک اشتر و مسلم بن عوسجه و حبیب بن مظاهر و ابوالفضل به صحنه بیایند و فرصت را از دست سپاه شیطان و اربابان زر و زور و تزویر بگیرند و راه را برای یوسف زمان باز کنند که قطعاً آقا خواهد آمد و اگر از هنگام تصدی ولایت پس از شهادت پدر بزرگوارش جامعه چنینی وجود داشت غیبتی هم واقع نمی شد، اما متأسفانه تاکنون چنین فرضیه ای عملی نشده و معلوم هم نیست که چه زمان واقع بشود؛ زیرا شیاطین با اسباب و ابزار انحرافی که برای نسل جوان فراهم آورده اند و می کوشند جامعه را به تباهی عقیدتی و اخلاقی بکشند امیدی از تحقق فرض اول نیست و از زمان امام علی علیه السلام تا زمان امام عسکری هرگاه برخی از مریدان خوش قلب و ساده لوح می نالیدند که آقا چرا شما نشسته اید و بنی امیه یا بنی العباس جولان می دهند! امام سربسته از بی یاوری جواب می داد و حقیقت هم همان بود والا اگر

ص: 70

این فرض برای امام علی علیه السلام محقق شده بود خلافت غصب نمی گردید و اتفاقات ناگوار مانند مظلومیت امام مجتبی و شهادت دلخراش حسین بن علی که مایه ی ننگ مسلمان ها شد و اسارت امام سجاد علیه السلام و غربت و تبعید و زندان ائمه یکی پس از دیگری تا اتمام غیبت صغری و کبری پیش نمی افتاد. بنابراین یکی از موانع ظهور و عدم تجلی در عرصه ی علمی، سیاسی، اجتماعی و مدیریت ظاهری عمومی امت، نبودن آمادگی امت است و تا مردم خالص نگردند ظهور از این ناحیه ممکن نیست؛ لذا اظهارات لسانی و شعارها دلیل بر پایداری و وفا به امام نیست. و این حقیقتی است که در پیش بینی های رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم و ائمه هدی بیان شده است.

پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود:

زمانی می آید که ظاهر مردم نیکو و خوب، اما باطن آنها خراب و خبیث است و ظاهر نیکو را برای دنیا طلبی و ریاکارانه به کار می گیرند؛ لذا در مقام بلا و گرفتاری، دعای غریق را می خوانند اما مستجاب نمی شود.

و باز فرمود:

زمانی می آید که از قرآن فقط رسم آن و از اسلام، اسم آن اما با آن فاصله ها دارند. مساجد آن ها آباد ولی از هدایت به دور می باشند.(1) بدیهی است با یک چنین وضعیتی آخرین حجت

ص: 71


1- بحارالانوار، ج52، ص190.

الهی نمی تواند حکومت داشته باشد و جامعه آمادگی پذیرش امام را ندارد!

علائم ظهور

الف) فساد فراگیر

محمد بن مسلم نقل می کند که امام باقر فرمود:

هنگامی که مردان، خود را مانند زنان می کنند و زنها، خود را مانند مردان می نمایانند؛ مردان با مردان و زنان با زنان هم جنس بازی می کنند؛ زنها اسب سواری می کنند؛ شهادت دروغ پذیرفته می شود؛ شهادت عادل ها رد می گردد؛ آدم کشی در میان مردم، عادی می گردد؛ مردم مرتکب زنا و رابطه نامشروع می شوند، ربا می خورند؛ از اراذل و اوباش از زبان و فحاشی آنها می ترسند؛ سفیانی از شام و یمانی از یمن خروج می کنند و در بیداء افول می کنند؛ جوانی از آل محمد میان حجرالأسود و مقام ابراهیم به نام محمد بن حسن نفس زکیه به قتل می رسد؛ ندایی از آسمان می آید مبنی بر حقانیت قائم و پیروان او شنیده می شود؛ در این هنگام قائم ما - مهدی- خروج می کند.(1)

در پیش بینی، آلودگی در جامعه به اندازه ای رواج می یابد که از خوبان جز تعدادی باقی نمی ماند. ابوبصیر و محمدبن مسلم می گویند

ص: 72


1- بحارالانوار، ج52، ص192.

از امام صادق علیه السلام شنیدیم که می فرمود:

مهدی قیام نمی کند مگر زمانی که دو سوم جامعه از دست برود. گفته شد اگر دو سوم مردم از دست برود دیگر چیزی

باقی نمی ماند! امام جواب دادند: آیا نمی خواهید آن یک سوم باقی بماند.(1)

یعنی وقتی حیات معنوی جامعه به خطر بیافتد و بیم آن رود که توحّش و بداخلاقی و هرزگی و بی دینی به حیات بشری خاتمه بخشد به حکم ضرورت طبیب الهی با ابزار ویژه وارد عمل می شود و نخاله ای باقی نمی گذارد.

امام باقر علیه السلام به اباحمزه می فرماید:

... قائم وقتی خروج می کند که ترس شدید و بلاء و گرفتاری زیادی مردم را فراگرفته و در میان اعراب، اختلاف شدید و شمشیر قاطع حکم می نماید و در دین دچار اختلاف می گردند؛ وضعیت آن ها به گونه ای تغییر می کند که به خاطر اخلاق سگ گونه مردم که به جان یک دیگر می افتند شب و روز آروزی مرگ می کنند و این هنگام، دوران یأس و ناامیدی اجتماعی است، مهدی خروج می کند. خوش به حال آن کس که او را درک کند و از یاران او شود! وای بر حال کسی که با او و دستورات وی مخالفت کند و دشمن او باشد! سپس فرمود: او با یک برنامه نوینی قیام می کند و راه و رسم

ص: 73


1- بحارالانوار، ج52، ص 207

جدیدی دارد، قضاوت و فصل خصومت تازه می آورد که بر عرب سخت خواهد بود. از کسی توبه قبول نمی کند و در پاک سازی جامعه از لوث اشرار در راه خدا به ملامت و سرزنش کسی اعتنا ندارد.(1)

ب) فتنه ها و شبهات

یکی از عوامل سرسام آور اجتماعی که سران ریاست طلب و اربابان هوی وهوس، برای رسیدن به آمال و آرزوهای خود، و شکست جبهه ی حق به کار برده و می برند ایجاد فتنه و شبهه است، بدین معنی که با سفسطه و مغلطه گری، محیط و جو را به گونه ای غبارآلود کرده و بر صورت خود نقابی از حق می زنند که توده ی جاهل جامعه را، دچار شک و تردید می سازند و قدرت تصمیم گیری یا گرایش به سمت حق را از او سلب می نمایند. و این شیوه ای است که از دیر زمان، در مصاف حق و باطل به کار برده می شد. امام علی علیه السلام منشأ این غلط اندازی رادر یک بیان علمی ارزنده، تحلیل می نماید و می فرماید:

انما وقوع الفتن اهواء تتبع و احکام تبتدع یخالف فیها کتاب الله و یتولّی علیها رجال؛ رجالاً علی غیر دین الله؛ آغاز فتنه از این جا است که هوی وهوس، مقصد و منظور قرار می گیرد و

ص: 74


1- غیبت نعمانی، ص234.

احکامی برخلاف کتاب خدا پدید می آید و عده ای دیگر را بر غیر دین خدا به دنبال خود می برند. (1)

اگر باطل رنگ حق به خود نمی گرفت و با حق قاطی نمی شد، باکی از بی دینان نبود. و اگر حق نیز از پیرایه ی باطل منزّه بود، از زبان دشمنان در امان بود و زیان آن ها از آن قطع می گردید؛ لکن اگر مشتی از حق و مشتی از باطل را با هم در می آمیزند، این جاست که شیطان از فرصت استفاده کرده و بر پیروان خود سیطره پیدا می کند، البته آن هایی که از طرف خداوند برای آن ها پیشینه ی خوب مقرر شده از فتنه به سلامت بیرون می آیند.

یکی از مصادیق این بیان ماجرای جنگ صفین بود. در این جنگ معاویه و یارانش شعار اسلام و قرآن و عدالت و خون خواهی عثمان را سر می دادند و در تنگنای جنگ نیز، قرآن را بالای نیزه نموده و خود را حامی قرآن معرفی کردند و با توجه به این که طرف دیگر صفین، امام علی علیه السلام با آن همه سابقه ی درخشان خود در اسلام که مظهر عدل و کرامت بود و نیروهایش و فرزندان او که نوه های پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم بودند و اصحاب خوب رسول خدا مانند «حذیفه یمانی» و «عمار یاسر» به همراه امام علی علیه السلام، بودند، چنان این فتنه ی ابوسفیان، اذهان عده ای از ساده اندیشان را مشوّش کرده بود که مات و مبهوت

ص: 75


1- نهج البلاغه، خطبة 49.

ماندند که حق به جانب چه کسی است؟!!

در این میان «حبة بن جوین» به حذیفة یمانی که صحابی موجّه بود گفت: برای ما حدیثی از پیامبر در رابطه با این فتنه بیان کن تا ما تکلیف خود را بدانیم. حذیفه گفت: حق با آن گروهی است که ابن سمیه «عماریاسر» در آن قرار دارد؛ زیرا رسول خدا فرمود:

تقتله الفئة الباغیة الناکثة عن الطریق و انّ آخر رزقه ضیا من لبن؛ گروه ستمگری که از راه منحرف شده او را می کشد و آخرین روزی او شیر مخلوط با آب است.(1)

لذا «حبّه» با مشاهده ی این آیت حق، فهمید حق با علی ابن ابی طالب است.

این فتنه و شبهه افکنی در هر زمانی وسیله و ابزار سپاه باطل و حزب شیطان بوده و هست و در این زمان که قریب به ظهور حجة حق است بیشتر و بیشتر شده و موجب سرگردانی خلق و تخریب بصیرت آنها می گردد.

ج) مردان جنجالی در زمان ظهور

گذشته از آشفتگی هایی که از دزدان عقیده برای جامعه به ارث مانده در زمان ظهور نیز از دو مرد جنجالی که پلیدتر از معاویه و

ص: 76


1- کامل، ج3، ص310. 

عمروعاص، افکار و اندیشه ی مردم را از امام برحق، منحرف می کنند و خطر عظیمی به حساب می آید خبر رسیده که یکی دجّال و دیگری سفیانی از نوه های ابوسفیان، - سرگروه کفار قریش - می باشد.

او تمام تزویر را در انحراف خلق از اجداد خبیثش مانند معاویه به ارث برده است.

«جذلم بن بشیر» از امام سجاد علیه السلام راجع به خروج امام مهدی و دلایل و علایم آن سؤال می کند.

امام در پاسخ فرمود:

قبل از خروج او مردی به نام «عوف سلمی» از جزیره قیام می کند و در تکریت - زادگاه صدام ملعون- سکونت می کند و سرانجام در دمشق به قتل می رسد و بعد از او شخصی به نام شعیب بن صالح از سمرقند قیام می کند و پس از او سفیان ملعون از وادی یابس (خشک) قیام می کند، او نوه ی «عتبة بن ابی سفیان» است و هنگامی که او قیام می کند؛ امام مهدی علیه السلام مخفی می گردد و سپس بعد از او قیام می کند.(1)

 این خبیث در تحریف مردم بسیار نیرومند است و قهراً مردم نیز از معارف دینی و امام شناسی حقیقی تهی هستند.

معرفی چنین مردان فتنه انگیز در کلام امام علی علیه السلام نیز آمده است. «ابن اذنیه» می گوید:

ص: 77


1- بحارالانوار، ج52، ص 213. 

امام صادق علیه السلام فرمود: جدّم امیر المؤمنین علیه السلام فرمود: پسر هند جگر خوار از وادی یابس قیام می کند. او یک مرد چهار شانه و بد چهره ی وحشتناکی است که در صورت او اثری است که او را لوچ می نمایاند. نام او عثمان و از فرزندان ابو سفیان است؛ خروج می کند و قدرت را به دست می گیرد.(1)

او یکی دیگر از راهزنان و سارقین اندیشه ی ناب خلق می باشد. متاسفانه مردم مواظب اموال و حشم خود هستند و برای آن ها نگهبان می گذارند که به سرقت نرود و لیکن برای مهم ترین سرمایه ی دوسرای خود، یعنی عقیده و اندیشه ی ناب، هیچ مراقب و نگهبانی نمی گذارند که این دزدان به راحتی آن را می ربایند.

ممنوعیّت توقیت

این پرسش از ابتدای غصب خلافت برای پیروان امامت مطرح بود و در هر زمان در انتظار برگشت حکومت حَقّه به ائمه معصومین بودند و از آنها این حکومت را طلب می نمودند و آن بزرگواران بدون تعیین زمان، آن را به قیام آخرین حجّت حق، یعنی حضرت مهدی نسبت می دادند و علائم و نشانه هایی نیز برای تحقق آن ذکر می نمودند. امامان معصوم علیهم السلام تعیین دقیق آن را تکذیب می کردند؛ چنان که «عبدالرحمان بن کثیر» می گوید:

ص: 78


1- بحارالانوار، ج52، ص 205. 

حضور امام صادق علیه السلام بودم، شخصی به نام «مهزم» وارد شد و گفت: فدایت شوم این امری که آن را انتظار می کشیم چه وقت می باشد؟ امام فرمود: یا مهزم! کذب الوقاتون وهلک المتعجلون و نجا المسلمون؛ ای مهزم، دروغ می گویند آن هایی که تعیین وقت می کنند و هلاک می شوند آن هایی که عجله دارند و نجات از آن کسانی است که تسلیم می باشند.(1)

از این روایات فراوان ذکر شده است و حق هم همین است. اولاً این اجازه به مشیت و امر الهی مربوط است؛ ثانیاً منوط به مقتضیات می باشد که این مقتضیات و شرایط در متن جامعه باید اتفاق بیافتد و در اختیار مردم است. به همین دلیل از شرایط مهّم، گرایش و پیروی اکثریت قریب به اتفاق جامعه از امام برحق است که از آدم تا خاتم الأنبیا صلی الله علیه و آله و سلم و از اول الاوصیاء تا خاتم آن اتفاق نیفتاد و اگر اتفاق افتاده بود جای سئوال نبود و محلی برای ستمگران باقی نمی ماند که متأسفانه شیطان به آرزوی خود رسید و در طول تاریخ جامعه را به سمت پیشوایان زر و زور هدایت کرد و عرصه را امامان بر حق تنگ کرد.

انتظار و اقسام آن

در روایات فراوان توصیه به انتظار شده است. تاجایی که به عنوان

ص: 79


1- غیبت نعمانی، ص294.

افضل اعمال امّت تلقی گردیده است. انتظار در لغت، به معنی چشم به راه بودن و در اصطلاح، یعنی چشم به راه آمدن مصلحی بزرگ و عدالت گستر، که سراسر گیتی را زیر چتر ولایی خود اداره کند. این آرمان به دو صورت قابل تصور است یکی اینکه در درد آلودگی به گونه ای دست و پا بزند که خسته شود و از همه چیز متنفر گردد و منتظر طبیب باشد.

و آنگاه خداوند به حکم ضرورت، منجی و موعود خود را مأمور می کند که قیام کند، که این تصویر، منظور انبیاء و اوصیاء - به ویژه پیامبر اسلام که می فرماید: افضل اعمال امتی انتظار الفرج - نبوده، پس منظور قسم دوم است که جامعه در راستای بندگی الهی و رسیدن به کمال انسانی به گونه ای حرکت کند که در خور شأن رهبری خلیفه ی الله، یعنی حضرت مهدی باشد.

برای رسیدن به این آرمان، باید دید راه چاره و راه کار چیست؟ و اجازه نداد تا قسم اول انتظار عملی شود.

راه انتظار، راه نجات

 برای پایان یافتن انتظار قِسم دوم، یعنی؛ کنار رفتن حجاب میان امام و امت و رسیدن به جامعه ایده آل و دور از ظلم و فساد و بداخلاقی، توجه به سه محور مهم جامعه، حیاتی و ضرورری است. محور نخست، خانواده است که سنگ نخستین و زیربنای ساختار

ص: 80

اجتماعی را تشکیل می دهد. بدین معنی که در هر خانواده، پدر و مادر به عنوان مسئول دین، اخلاق، آداب و رسوم، سیره و سنّت نبوی، فرزندان خود را از دختر و پسر مقیّد به رعایت آن ها، تربیت کنند. و مراقبت از این عقاید را درباره آن ها از هر مراقبتی که درباره ی سایر آرمانهای دیگر زندگی به کار می برند مهم تر تلقی نمایند. و در این رابطه به هشدار قرآن کریم گوش فرا داده و از پیامبر تأسی نمایند. قرآن خطاب به مؤمنین می فرماید:

یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا قُوا أَنفُسَکمْ وَأَهْلِیکمْ نَارًا وَقُودُهَا النَّاسُ وَالْحِجَارَةُ عَلَیْهَا مَلَائِکةٌ غِلَاظٌ شِدَادٌ لَا یَعْصُونَ اللَّهَ مَا أَمَرَهُمْ وَیَفْعَلُونَ مَا یُؤْمَرُونَ؛ ای مومنین! مراقب خود و خانواده خود باشید به آتشی نروید که هیزم آن آدم و سنگ است و فرشتگان گماشته بر آن سخت و خشمگین بوده که دستور خدا را نادیده نمی گیرند و مأموریت خود را انجام می دهند.(1)

در این آیه خداوند متعال، اولیاء خانواده را به مراقبت اخلاقی و تربیتی و بندگی الهی فرزندان موظف دانسته و مسئول می خواند. در این دستور، پیامبر و اوصیاء او نیز مخاطب بوده و عمل می کردند پس محور اول اصلاح اجتماعی که زمینه ی هم یاری با امام به حق را فراهم می آورد، عملکرد اولیاء خانواده ها است. محورم دوم آموزش و

ص: 81


1- قرآن کریم، تحریم: 6.

پرورش می باشد بدین معنی که این نهاد به موازی آموزش، به طور جدّی به پرورش دینی و اخلاقی توجه نموده و اقدام نمایند؛ به عبارت دیگر تمام فکر و حواس خانه و مدرسه، بار آوردن انسان های عالم و مهذّب باشد که دومین نهاد سرنوشت ساز جامعه ی مدنی، آموزش و پرورش است.

احیای دین توسط حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف

برای پاسخ به این شبهه باید ابتدا به عنوان مقدمه چنین گفت که منظور از تجدید دین تجدید دین پس از بدعت هاست نه اینکه دین جدیدی بیاید و از لحاظ اینکه بعد از ظهور امام زمان به دین و سنت حقیقی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم عمل می شود، لذا ایشان محیی الدین یعنی زنده کنندة دین پس از متروک شدن می باشد.

ما در سیره ی امام مهدی می خوانیم که ایشان مجدّدالدین و محیی دین محمدی صلی الله علیه و آله و سلم می باشد. اینک این سوال مطرح است که مگر آن چه از زمان پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم تا امروز به عنوان آئین اسلام مطرح بوده و مردم به آن عمل می کردند، اسلام نبوده است؟!

پاسخ به این سئوال به دونگرش نیازمند است: نظری و نقلی؛ اما از منظر نظری و تحقیق، باید توجه داشت که سیمای علمی – عملی اسلام، در قرآن که تبلور سیره ی نبوی و ائمه ی اطهار علیهم السلام است، معیار و ملاک می باشد. تصویر این آئین نامه و در بخش مدنی و

ص: 82

احکام تکلیفی در زندگی خانوادگی از نظر حقوق زن و مرد و تربیت اولاد و حجاب و عفاف و رعایت حریم محرم و نامحرمی، طبق سیره وسنت رسول اکرم و اهل بیت او نیست، بلکه نوعی ارتجاع و برگشت به فرهنگ ملّی و محلاتی و نوآوری های متجدّدین بوده و هست. تا جایی که تنها اسمی از اسلام و نامی از قرآن و پیامبر و ائمه علیهم السلام درجامعه مطرح بوده و هست. و در هر دوره حکام جور، خلق را به سمت و سویی از فرهنگ و آداب و رسوم دلخواه خود سوق می دادند و خلق هم از باب - الناس علی دین ملوکهم – به همان سوی حرکت می کردند؛ بنابراین، احکام تکلیفی و حقوقی اسلام پس از پیامبر، اصولاً زمین مانده و تنها در میان اقشار اندک از جامعه به نام علماء و فقهاء متعهد ولایی اسلام و جمعی از مردم جاری بوده است. آن هم به دور از دیدگان حکام سلطه گر؛ هم چنین احکام قضایی و جزایی به مقیاس کتاب و سنت متروک شده و شیوه ی سیاسی و مدیریت کشوری و لشکری که در منشور امام علی علیه السلام، به نام نامه ی مالک اشتر ترسیم شده نادیده گرفته شده است. و تنها هر از گاهی در برخی از محافل علمی و پژوهشی، نگرشی آموزش به آن می شود. در هر حال اسلام، به عنوان آئین نامه ی جامع زندگی فردی و اجتماعی آن گونه که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم آورد و در مدت کوتاه ابلاغ کرد و در آخرین سخن فرمود: آنچه مربوط به دنیا و آخرت شما مردم بود و باعث قرب

ص: 83

به بهشت و سعادت دنیا وآخرت و دوری از جهنم و بدبختی بوده برای شما بیان کردم و حلال و حرام من تا پایان دنیا ملاک و معیار است. آیا به این دین عمل شده و می شود ؟!

و اما از منظر نقل، امام علی علیه السلام در سال 37 ه-. ق، در منشور حکومتی که برای استاندار خود به صورت خاص برای نظام حکومتی در کل دوران تنظیم فرمود در بخش انتخاب قضات و نظارت بر کار آن ها که مهم ترین بخش نظام حکومتی اسلام است، خطاب به «مالک» می فرماید:

... مانظر فی ذلک نظراً بلیغا فان هذا الدّین قد کان اسیراً فی ایدی الاشرار یعمل فیه بالهوی و تطلب به الدنیا؛ در این باره کمال دقت را بکار ببر!؛ زیرا این دین، اسیردست نابکاران شده؛ در آن هواپرستی کرده و زراندوزی می کنند.

بدیهی است این فروپاشی نظام دین بعد از رحلت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم شروع شده و اندک زمانی هم که برای امام علی علیه السلام فرصتی فراهم آمد، جبهه های شرک و کفر و نفاق با درگیری و جنگ های ناخواسته، عرصه ی تغییر بدعتها را از او سلب نمودند و اجازه ندادند حضرت، سنّت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را مجدداً به جای خود برگرداند.

برای اثبات این مطلب که در زمان پیامبر و صدر اسلام بدعت های بسیاری وارد دین شده است به ذکر چند نمونه می پردازیم:

ص: 84

نمونه ای از بدعتهای پس از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم

امام علی علیه السلام فرمود: من از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم شنیدم که فرمود: چگونه خواهید بود زمانی که فتنه ای در میان شما برپا می گردد، که کودکان با آ ن بزرگ می شوند و بزرگسالان آن را روش خود قرار می دهند و بر آن خوی می کنند و اگر کسی آن را تغییر دهد می گویند سنت را عوض کرده است و اگر چیزی می آموزند برای عمل نیست و با کارهای آخرتی دنیا طلب می کنند؛ زمامداران پیش از من، کارهایی را از روی عمد با پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم مخالفت نموده، پیمان با او را نقض و سنّت وی را تغییر دادند و من اگر می خواستم آنها را تغییر دهم و مردم را به آن چه در زمان پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم معمول بود، وادار کنم؛ مردم و نیروهای مسلح مرا رها می کردند و تنها می ماندم. مقام ابراهیم را از جای اصلی خود تغییر دادند؛ فدک راغصب کردند؛ قضاوت های ظالمانه انجام دادند؛ بسم الله را در قرائت نماز حذف کردند؛ غسل و وضو را تغییر دادند و (چندین بدعت دیگر که در کتاب کافی بیان شده) آنگاه می فرماید:

لقد امرت الناس ان لا یجتمعوا فی شهر رمضان الا فی فریضة و اعلمهم ان اجتماعهم فی النوافل بدعة فنادی بعض اهل عسکری ممّن یقاتل معی یا اهل الاسلام غیرت سنة عمر ینهانا عن الصلوة فی شهر رمضان تطوعاً ولقد خفت ان یشوروا فی ناحیة عسکری مالقیت من هذه الامة من الفرقة و طاعة ائمة الضلالة والدعاة

ص: 85

الی النار؛(1) همانا به مردم دستور دادم که در ماه رمضان جز در نماز واجب، جماعت نداشته باشند. و اعلام کردم که جماعت در نمازهای مستحبی، بدعت است. در این هنگام بود که برخی از نیروهای ارتش من که با من در جبهه جنگ شرکت می کردند، فریاد برآوردند: ای اهل اسلام! سنّت عمر تغییر داده شد، ما را از نماز مستحبی در ماه رمضان نهی می کند! ترسیدم در بخشی از ارتش، شورشی واقع شود، آن گونه که از این مردم تفرقه و پیروی از پیشوایان گمراهی و فراخوانان به آتش جهنم را برخورد کرده بودم؛ لذا سکوت کردم.(2)

از جمله بدعتهای عمر، وضعیت تکتیف، یعنی؛ دست روی دست گذاشتن هنگام نماز خواندن است. او این را از برخورد ایرانی هایی که در جنگ قادسیه اسیر شدند و به دربار آورده و آن ها نیز از ترس، دست به سینه احترام کردند تقلید نمود، پرسید این چیست؟ گفتند احترام است و آن را تحسین کرد و گفت در برابر خدا باید این چنین دست را ببندیم. لذا اعلان کرد، هنگام نماز، به صورت دست بسته نماز بخوانند.(3)

و نیز جماعت در نمازهای مستحبی به نام نماز تراویح. عمر در

ص: 86


1- روضه کافی، خطبة امیرالمؤمنین علیه السلام .
2- نهج البلاغه .
3- جواهرالکلام، ج11، ص19.

شبی از شبهای ماه رمضان وارد مسجد شد و دید که مردم به صورت متفرق مشغول نماز می باشند، لذا فریاد زد ابی بن کعب! او پاسخ داد و خود را معرفی کرد و دستور داد که جلو بایست و دیگران به او اقتدا نمایند. گفتند که این بدعت است و سنت پیامبر نیست! گفت اگر چه بدعت است، اما خوب است.(1)

آیا ورود بدعت مجاز است؟!

اینک این سئوال مطرح است که آن چه به عنوان بدعت از ناحیه ی خلفا قبل از علی بن ابی طالب علیه السلام وارد شده خوب است یا خیر؟ چرا عده ای از مسلمان ها به ویژه پیروان مکتب اهل بیت آن را باطل و عمل به آن را موجب بطلان عبادت و نماز می دانند؟!

 جواب کلی این که، آئین اسلام، دینی است توفیقی و به اصلاح دارای استاندارد خاص که احدی حق ندارد چیزی از خود وارد آن نماید، حتی این اجازه برای پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم نیز وجود نداشت. چنان که خدای متعال در قرآن خطاب به او می فرماید:

ولوتقول علینا بعض الاقاویل لقطعنا منه الوتین؛ اگر برخی از گفته ها را از خود به ما نسبت می داد، شاهرگ او را قطع می کردیم. (2)

ص: 87


1- صحیح بخاری، ج2، ص 252 .
2- قرآن کریم، حاقه: 44.

لذا وجود مبارک پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم نیز در بسیاری از مواقع قبل، هرگاه قبل از نزول وحی از ایشان سؤالی می شد، جواب نمی دادند و می فرموند: من هم مثل شما بشر هستم و تابع وحی می باشم! تا این که آیه نازل می شد و پاسخ آن ها را می داد.

پس بدعت از هیچ کس پذیرفته نیست و اما صغرای قضیه همان گونه که امام علی علیه السلام، در جمع یارانش به عنوان درد دل فرموده بود، نتوانست این بدعت ها را برچیند؛ زیرا خوف تفرقه و درگیری های شدید اجتماعی مطرح بود و وضعیت، بدتر از بد می شد چنان که در ابتدا، از طرف نظامیان حتی هواداران او اعتراض شد. بنابراین اگر امام علی علیه السلام، بدعت های خلفا را برنچید و به حال خود رها کرد، از باب رضا نبود بلکه از باب خوف تفرقه و اختلاف شدید بود؛ لذا در نامه ی مالک اشتر، مشکل اصلی دین و هدف آن را از دست رفته تلقی می کند و می فرماید:

دین ملعبه ی دست اشرار شده که با آن به هوا و هوس و دنیای خود می رسند.(1)

تا این جا که هنوز صدای پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در گوش ها بود، اسلام رنگ باخته و به قول امام علی علیه السلام اسیر شده و قدرت عملی آن از دست گرفته شده و پس از شهادت امام علی نیز بیست سال زمامداری

ص: 88


1- نهج البلاغه .

معاویه با عیاشی های او و سردمداران نظام وی، اسلام به طور کلی در حاشیه قرار گرفت، و پس از معاویه، پسرش یزید، با درهم کوبیدن مشعل هدایت اسلام یعنی؛ حسین بن علی علیه السلام و یارانش غیر رسمی بودن وحی و قرآن را هنگام رویت سر بریده ی امام علیه السلام، با خواندن شعر «ابن زبعری» اعلان کرد:

لیت اشیاخی ببدر شهدوا

وقعة الخزرج من وقع الاسل

قد قتلنا القوم من ساداتهم

وعدلنا قتل بدر فاعتدل

 لعبت هاشم بالملک فلا

خبر جاء و لا وحی نزل

ای کاش بزرگان من که در جنگ بدر کشته شدند، بودند و می دیدند چگونه تیغ تیز درمیان خزرج فرورفته! ما بزرگ بزرگان آنها را کشتیم و با کشته های جنگ بدر، اعتدال برقرار نمودیم. بنی هاشم، با حکومت و سلطنت بازی کردند وگرنه نه خبر از غیب است و نه وحی نازل شده است.(1)

 تا سال 60 ه-.. ق، این وضعیت اسلام و دنیای اسلام است که حاکم زورگو و زردار رسماً اسلام را انکار می کند و مردم هم به جای موضع گیری در شام و عراق و غیره با دیدن اسراء آل رسول صلی الله علیه و آله و سلم و پیام داران اسلام، به رقص و پایکوبی می پردازند در حالی که وضعیت به این ختم نمی شود؛ بلکه تا آخرین حکام بنی امیّه و بنی مروان

ص: 89


1- تذکره، ج2، ص196؛ مناقب، ج4، ص123. 

بازی با اسلام و آئین محمدی، ادامه یافته و پس از انقراض بنی امیّه و روی کار آمدن بنی عباس، نه تنها وضع بهتر نشد که بدتر هم شد. و تا آخرین آنها «المطیع لله» در سال 330 ه-.ق، هم چنان به نام اسلام، بدتر از گذشتگان به بُلهوسی و عیاشی و زراندوزی و زورگویی به خلق می تاختند و پس از بنی عباس - که ادعای نسبت با پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را داشتند - دیگر کسی نتوانست، دین آسیب دیده را ترمیم و بدعت ها و خرافاتی که هر قومی با سلیقه ی خود وارد نمود را بزداید و اصالت اسلام و آئین وسنت راستین نبوی را برقرار سازد و اگر نبود وجود علماء در زمان غیبت و تلاش و سعی گفتاری و نوشتاری آن ها، این اسم و رسم ظاهری هم وجود نداشت. پس با مقداری تأمل اخباری که قیام امام مهدی علیه السلام را قیامی حیات گونه و تجدید کننده معرفی می کند تصدیق می کنیم و سخن امام حسین علیه السلام به فرزند او که می فرماید:

لم یبق منها اِلّا کصیابه الاناء والا خسیس عیش کالمرعی الوبیل ألا ترون الحق لایعمل به و الباطل لایتناهی عنه لیرغب المؤمن فی لقاءالله، از اسلام جز مانند ته نشین های ظروف آب ها چیزی باقی نمانده است؛ به حق عمل نمی شود و از باطل

ص: 90

جلوگیری به عمل نمی آید تا رغبتی برای لقاءالهی برای مؤمن به وجود بیاید. (1)

لذا معلوم می گردد اینک چقدر از اسلام باقی مانده پس بحث تجدید احکام اسلام در قیام امام مهدی بحث شگفت آوری نیست بلکه هشدار دهنده و اعلان خطر برای مؤمنین و اتمام حجت برای مسلمانان است که: «وانذرهم یوم الحسرة اذ قضی الامر و هم فی غفلة».

تجدید اسلام پس از غربت آن

اسلام از آغاز غریبانه شروع شد و با جهاد و تلاش رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم و یاران راستین او فراگیر گردید، اما پس از رحلت آن حضرت مجدداً به غربت گرائید واین اسارت و غربت همچنان ادامه یافت تا حسین بن علی علیه السلام که موقعیت آن را به مانده های ته ظرف تشبیه کرد، و هم چنان رنگ باخت، که در روایات قیام امام مهدی علیه السلام به عنوان نجات سنّت راستین از اضمحلال تلقی شده است.

ابو بصیر می گوید: امام باقر علیه السلام فرمودند:

انّ قائمنا اذا قام دعا النّاس الی امر جدید کما دعا الیه رسول الله و ان الاسلام بدأ غریبا و سیعود غریباً کما بدأ فطوبی للغرباء؛ هنگامی که قائم ما «مهدی» قیام می کند، مردم را به آئین تازه فرا می خواند همان طور که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم به آئین جدید

ص: 91


1- بحارالانوار، ج44، ص192.

فراخواند، به زودی به غربت برمی گردد آن طوری که آغاز شد، پس خوشا به حال غریب ها!(1)

این سخن امام باقر علیه السلام بیان گر آن است که همه چیز اسلام از حجاب و عفاف و عدالت و حلال و حرام و محرم و نا محرمی و صداقت و امانت داری و امر به معروف و نهی ازمنکر و بسیاری دیگر از معارف اسلام زنده می شود و از قرآن و اسلام و دین تنها رسمی باقی می ماند، لذا امام مهدی احکام قرآن و سنّت نبوی را که به مرور زمان نادیده گرفته شده به صحنه می آورد؛ لذا برای مردم دین تازه و امر جدیدی تلقی می گردد، نه این که حضرت مهدی علیه السلام غیر از قرآن و اسلام دین دیگری آورده شود.

مقابلة مردم با اسلام حقیقی

در مقایسه ی با اسلام زمان پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم با تجدید آن در قیام امام مهدی مشکل عظیمی پیش بینی شده است. بدین معنی که در زمان پیامبر، جامعه جاهل بود و اهل مغالطه و سفسطه نبود و از اذهان و افکار ساده برخوردار بودند و هرچند نسبت به فرهنگ جاهلی خود تعصب داشتند، اما تمام آن ها اقرار داشتند که آن چه می پرستند و بدان معتقد می باشند از اختراعات خود آن ها است و دلیل و برهان

ص: 92


1- غیبت نعمانی، ص321.

عقلی بر درستی آن نداشتند، بلکه می گفتند از پدران خود ارث برده ایم؛ لذا با همه ی غرور و تکبری که داشتند اکثراً با بیانات پیامبر و روشنگری های او مسلمان می شدند و تنها سران و رؤسای آن ها برای حفظ مقام و ریاست خود موضع گیری می نمودند، اما جامعه ی زمان ظهور حضرت مهدی علیه السلام، از یک خودکامگی خودخواهانه و خودپسندانه برخوردار است. و هر فرقه و گروهی از مسلمانان، خود را عالم و دارای اندوخته های علمی برگرفته از برداشت های غلط از قرآن و روایات می دانند، آن گاه که امام آن ها را به حقایق اصیل قرآنی و سنتی فرامی خواند با مقایسه ای که میان برداشت خود و اظهارات امام احساس می کنند؛ خود را برحق و امام را –نعوذبالله- بر باطل دانسته و حتی او را تکفیر نیز می کنند؛ وارد مبارزه و جنگ می شوند و حکومت هایی که در استیصال واقع می شوند برای حفظ مقام خود، به یاری خیال پردازان و سفسطه گران برمی خیزند و به علاوه آن هایی که دین، دکان معاش و راه ارتزاقشان بوده بیشتر احساس خطر می کنند و خلاصه یک مثلث شومی بدتر از کفار و مشرکین و منافقین زمان پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم برای مقابله با قیام امام مهدی علیه السلام وجود خواهد داشت و این نگرشی است که در ائمه ی گذشته آمده است.

فضیل بن یسار می گوید: از امام صادق علیه السلام شنیدم که می فرمود:

إنّ قائمنا إذا قام استقبل مَن جهل الناس أشد مِمّا استقبله رسول الله من جهّال الجاهلیه قلت: و کیف ذاک؟ قال: ان رسول الله احی

ص: 93

الناس و هم یعبدون الحجاره والصخور والعبدان والخشب المخویه و إنّ قائمنا إذا قام أتی الناس و کلّهم یتأوّل علیه کتاب الله، یحتج علیه به، ثم قال: امّا والله لیدخلن علیهم عدله جوف بیوتهم کما یدخل الخرّ و البرد؛ زمانی که قائم ما «مهدی» قیام کند، جاهلانی سرسخت تر از جاهلان که در برابر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم مقابله کردند، مقابله خواهند کرد. گفتم، یابن رسول الله چگونه خواهد بود؟ فرمود: آن هایی که با رسول خدا مقابله می کردند سنگ و چوب ها ی تراشیده را می پرستیدند، اما این هایی که با قائم ما مقابله می کنند آیات الهی قرآن را تأویل می کنند و علیه او احتجاج می نمایند. اما به خدا سوگند عدل و داد او آن گونه وارد خانه های آنها می گردد که گرما و سرما وارد می شود.(1)

دجّال

راهزن دیگری که نام خبیث او از دیرزمان سر زبان عامّ و خاص بوده و تجلّی او قرین ظهور حضرت مهدی علیه السلام است دجّال می باشد. این نام از دَجَل به معنی دغل کاری و تدلیس و به اشتباه انداختن است و به دو مفهوم قابل تصویر است: یکی مبالغه، یعنی؛ بسیار بسیار حیله گر و دوم نسبت، یعنی؛ اصولاً هویت و ذات این موجود نامقدس، حیله گری است.

ص: 94


1- غیبت نعمانی، ص 297.

در شناسایی او «ابن ماجه» چنین نقل می کند که «ابی امامه باهلی» گفت: رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم سخنرانی کردند و بیشتر خطبه او مربوط به دجّال بود از جمله فرمود: از زمان پیدایش آدم و نسل او، فتنه ای بزرگ تر از فتنه ی دجال، در زمین واقع نشده است. هیچ پیامبری مبعوث نشده مگر این که امت خود را از فتنه ی دجال بر حذر داشته و من آخرین پیامبر و شما آخرین امت می باشید. و او در میان شما خروج می کند اگر در زمانی که من در میان شما هستم خروج کند من برای هر مسلمانی حجّت هستم و آن مسلمان فریب او را نمی خورد و اگر بعد از من خروج کند هر کس باید خودش برای خودش حجّت باشد و حواسش را جمع کند خداوند حافظ هر مسلمانی است. او از حلّه - واقع میان شام و عراق - قیام می کند و به سرعت چپ و راست جامعه را به تباهی می کشد.ای بندگان خدا ثابت باشید! من ویژگی های دجّال را برای شما به گونه ای بیان می کنم که هیچ پیامبری قبل از من بیان نکرده؛ اولاً دجال، خود را این گونه معرفی می کند: من پیامبرم و بعد از من پیامبری نخواهد آمد. بار دوّم می گوید: من پروردگار شمایم و پروردگار خود را نخواهید دید تا بمیرید!

و حال آن که او لوچ و کج چشم است و پروردگار شما لوچ نیست و میان پیشانی او نوشته شده است که او کافر است. هر مؤمن با سواد

ص: 95

و بی سواد آن را می خواند که از جمله فتنه های او این است که می گوید: بهشت و جهنم با من است.

امّا آتش او بهشت است و بهشت او آتش است. پس هر کس به آتش او متبلی شد به خدا پناه برد. و آیه های ابتداء سوره کهف را قرائت کند، تا بر او برد و سلامت گردد، آن طور که بر ابراهیم شد. و باز از فتنه های او این که به اعرابی می گوید: اگر من، پدر و مادر تو را برانگیزانم آیا شهادت می دهی که پروردگار تو هستم؟! و او می گوید آری، آنگاه وی دو شیطان را به صورت پدر و مادر او مجسّم می کند و آنها می گویند پسرم از وی پیروی کن که او پروردگار توست.

و نیز از فتنه های او این که بر نفس چیره می شود و او را می کشد. و با ارّه آن را نصف می کند تا به دو شقّه در می آید؛ پس می گوید: به این بنده من نگاه کنید، من الآن او را بر می گردانم آنگاه خیال می کند که پروردگار او غیر از من است (پس خداوند او را مبعوث می کند) و خبیث می پرسد که پروردگار تو کیست؟!می گوید: پروردگار من، الله است و تو دشمن الله می باشی، تو دجّالی؛ به خدا سوگند من تاکنون مثل امروز تو را نشناخته بودم.(1)

ص: 96


1-   سنن ابن ماجه، ج 2، ص 1360.

دجّال شخصی و نوعی

با توجّه به عنوان دجّال و معنا و مفهوم آن که یک وصف عنوانی است و نیز با توجه به بیان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم که در هر زمانی دجّالی بوده و خواهد بود معلوم می شود دجال به دو صورت شخصی و نوعی وجود دارد. دجال شخصی آن که در آستانه ی ظهور حضرت مهدی علیه السلام وارد عرصه می شود و روایات باب انتظار و ظهور نیز از اقدام و تحریفات او سخن به میان آورده است. دجّال شخصی، یکی از افراد نوع یا صنف می باشد که بسیار خطرناک هم خواهد بود و نابود می شود؛ امّا دجّال نوعی که در هر زمان بوده و هست، مانند موسسین بهائیت و مدعیان غیب گوئی و رمّالان و مرتبطین با مرتاضان هند که هرازگاهی خود را از همه بالاتر می دانند، پیامبران را - نعوذبالله - متهم به بی تدبیری و علماء و فقها را به نفهمی می نمایند و نیز مرتبطین با فراماسونری و سران مکتب های منحرف درویشان این ها همه و همه از قماش دجّال نوعی هستند و باعث به انحراف کشیدن جاهلان می شوند.

دجّال یا سامری

آیا دجّال، نوعی سامری است و سامری نیز شخصی و نوعی می باشد؟!آری کارهایی که دجّال برای انحراف اشخاص از امام بر حق و بندگی راستین الهی انجام می دهد سامری نیز همان نقشه را ایفاء

ص: 97

می کند؛ لذا می توان گفت برای هر زمانی یک دجّال و یا یک سامری وجود دارد با این تفاوت که سامری زمان موسی بن عمران، فردی بود که با انقلابیون به رهبری موسی از رود نیل عبور کردند و در صحرای سینا توقف کردند و موسی برای مناجات و گرفتن دستور العمل بندگی به کوه طور فراخوانده شد و چهل روز طول کشید و سامری در غیاب موسی، خلقی که از فرعون پرستی رهائی یافته بودند آن ها را به گوساله پرستی سوق داد و او به این شیوه که زیورآلات را جمع کرد و گردی که از زیر سم اسب جبرئیل به دست آورده بود را به گوساله زیوری پاشید و آن به صدا درآمد و آن را به عنوان معبود به مردم معرفی کرد. زمانی که موسی از مأموریت برگشت و خلق انقلابی را گوساله پرست دید، ابتدا برادر خود را و بعد سامری را مورد خطاب و عتاب قرار داد. سامری درمانده که متهم به خیانت بود اقرار به خیانت کرد و با پوزش گفت: ذلک سولّت لی نفس؛ این خیانت از وسوسه های نفسانی من است و موسی او را تنبیه کرد و فرمود: بر خلاف فرصت طلبی و شهرت یابی، عقوبت تو گم نامی و منزوی شدن، از کلّ جامعه است.

قَالَ فَاذْهَبْ فَإِنَّ لَک فِی الْحَیَاةِ أَنْ تَقُولَ لَا مِسَاسَ، برو و جزای تو در زندگی این که با مردم انس نداشته باشی.(1)

ص: 98


1- قرآن کریم، طه: 97.

 این نوع سامری و دجّال، شخصی بود؛ امّا چنان که بیان شد، این افکار شیطانی و تسویلات نفسانی در وجود عدّه ای از کج اندیشان و شهرت طلبان در هر زمان بوده و هست که نماد آن ها، دجّال و سامری می باشد.

یحیی بن واسطی می گوید: هنگامی که امام علی علیه السلام بصره را فتح کرد در یک گردهمایی، که فرزندان خود آن حضرت نیز حضور داشتند، عدّه ای گفته های او ر ا می نوشتند. از جمله ی آن ها حسن بصری بود که امام با صدای بلند فرمود: حسن چه می کنی؟ گفت:

آثار شما را می نویسم که بعد از شما برای دیگران بیان کنم.

امیرالمؤمنین فرمود:

اما انّ بکلّ قومٍ سامّریاً و هذا سامری هذه الاّمة الّا انّه لا یقول -لامساس- و لکنّه یقول لاقتال؛ آگاه باشید برای هر قومی یک سامری وجود دارد و این آدم، سامری این امت است با این فرق که سامری در زمان موسی می گفت: دست به من نزنید؛ لکن این می گوید: جنگ نکنید!(1)

منظور این بوده است که حسن بصری مردم را از همراهی به امام علی علیه السلام برای جنگ با خوارج، نهی می کرده است. خلاصه آن که بندگان خالص الهی و پیروان مکتب ولایت در هیچ زمانی از شرّ

ص: 99


1- بحارالانوار، ج42، ص142.

دجال و سامری با شیوه های مختلف آن ها، در امان نخواهند بود. و در این زمان که تنها امیدها به تجلّی یوسف فاطمه علیها السلام، حضرت مهدی است دجال ها و سامری ها با ابزار مدرن صدا و سیما و ماهواره ها، عرصه ی اندیشه سالم را بر نسل جوان تنگ کرده و اندک هستند رهایافتگان از فریب آنها!

بدیهی است که درد و درمان با هم است؛ اگر مشکل را گفتیم باید راه علاج و چاره را نیز ذکر کنیم. با کمال تأسف گفته شده که عدّه ای را عقیده بر آن است که بکوشیم تا پیکره ی جامعه را آن چنان آلوده کنیم تا منجر به ظهور امام زمان گردد و با برداشت غلط از روایت: یملأ الله به الارض قسطاً وعدلاً بعد ماملئت ظلما و جورا، این راه را ترویج می کنند در حالی که باید توجه داشت که اولاً روایت، انشائی نیست که این کار را بکنید تا ظهور صورت گیرد، بلکه اخباری است و اگر اینان مختصر اطلاعات ادبی داشته باشند روایت را این گونه معنی نمی کردند. بنابراین، روایت وضعیت آینده را بر اثر بی توجهی نسبت به مسئله ی امر به معروف و نهی از منکر و غفلت از سرنوشت، چنین ترسیم می کند که همان گونه که ظلم وبیدادگری فراگیر شده، امام مهدی علیه السلام می آید و عدل و داد را فراگیر می کند و تمامی بساط ستم را برمی چیند و عدل و داد را جایگزین می سازد.

ثانیاً این برداشت برخلاف مشیت الهی و حکمت پروردگاری است

ص: 100

که خداوند، خلق کند تا فاسد شوند! اگر بنابر این بود، پس ارسال 124000 پیامبر و دوازده وصی و انزال کتب و این همه دعوت به اصلاح و سازندگی اجتماعی، معنی و مفهوم نداشت. بدیهی است این عقیده از یک سطحی نگری عوامانه - اگر نگوییم نابخردانه - برخوردار است، پس علاج و نجات از دست دجّال ها و سامری ها و اصحاب و انصار آن ها کدام است و چیست؟!

آن هایی که چنین آینده ی ناگواری را برای بشر عموماً و پیروان خودشان خصوصاً، پیش بینی کرده، آیا راه بیرون رفتن و نجات از آن را نیز بیان نموده اند؟!

وظیفة ما در زمان غیبت

آن چه مهم است آن است که در این زمان پر از دجّال و سامری بدانیم چه باید کرد تا به دام آن ها نیافتیم. این دغدغه را گذشتگان نیز داشته و از امام معصوم سؤال کردند و جوابی که امام علیه السلام داده است برای هر زمان خط مشی خواهد بود.

محمدبن مسلم می گوید: از امام باقر علیه السلام شنیدم که می فرمود:

پرهیزکار باشید و در این رابطه از ورع و پارسایی یاری بگیرید و در بندگی خداوند کوشش کنید و پرغبطه ترین چیزی که از دین شما بر آن وقوف دارید آن است که کاملاً رنگ آخرتی به خود بگیرید و از دنیا جدا شوید و اگر به این حدّ رسیدید، معلوم است که با نعمت و کرامت الهی مواجه

ص: 101

شده و وعده به بهشت داده شده و از هر خوفی در امان هستید؛ و یقین بدانید آن چه بر آن است حق است. و هر کس با دین او مخالفت کند باطل و هلاک خواهد شد. مژده باد، مژده باد بر آنچه در نظر دارید! آیا نمی بینید دشمنان شما در معصیت الهی جنگ می کنند. برخی، برخی را برای دنیا به قتل رسانند و شما از این ها دور، و در خانه های خود در امانید و از دشمنان شما، سفیانی است؟! عذابی است و او از نشانه های ظهور است. این فاسق بی دین اگر قیام کند یک ماه یا دو ماه بیشتر طول نمی کشد و به شما آسیب نمی رسد، امّا جمع زیادی را به قتل می رساند و در نهایت پس از نه ماه فتنه، تمام می شود.(1)

در این بیانیه امام، وظیفه ی مؤمنین و مؤمنات را در عمل به بندگی الهی انجام واجبات و اجتناب از محرّمات تعیین نموده و مژده به آنچه آمال و آرزوی یک انسان سالم است را دراین رهنمود بیان نموده است. به عبارت دیگر قیام و قعود تنها معیار نیست، بلکه تشخیص تکلیف و عمل به وظیفه مهم است، که ائمه علیهم السلام آن را بیان نموده و حجّت را بر همگان تمام کرده اند. امام علی علیه السلام در خطبه ی 232، پس از چند سفارش، تکلیف زمان غیبت را بیان می نماید و می فرماید:

ص: 102


1- بحارالانوار، ج 52، ص 140.

الزموا الارض و اصبروا علی البلاء و لا تحرکوّا بایدیکم و سیوفکم فی هوی ألسنتکم و لا تستعجلوا بما لم یعجّله الله لکم فانّه من مات منکم علی فراشه و هو علی معرفة حق ربّه و حقّ رسوله و اهل بیته مات شهیداً و وقع اجره علی الله و استوجب ثواب مانوی من صالح عمله و قامت النّیه مقام اصلاته لسیفه و انّ لکلّ شئ مدةً و اجلاً(1)؛ در زندگی متمرکز باشید و با سختی ها شکیبایی کنید، دست و شمشیر خود را در راه هوا خواهی زبانی به کار نگیرید! و چیزی را که خداوند متعال برای شما، تعجیل آن را نخواسته عجله نکنید! همانا هر کس از شما در خانه ی خود، در حالی که به حقّ پروردگار خود و حق رسول او و اهل بیت وی ایمان داشته باشد و در بستر خود بمیرد؛ شهید از دنیا رفته و پاداش او بر خدا است و مستحق ثواب آن عمل صالحی است که آن را در نظر گرفته است. و نیت او در حکم اسلحه ی از غلاف کشیدة در راه خدا است و برای هر چیزی زمانی و مدتی مقرراست.

نکات مهّم و قابل توجه در این بیان امام علی علیه السلام را ذکرمی کنیم: نخست این که، در زمان غیبت، وقار و متانت از ضروریات است و نباید زبان را رها کرد و در راه آن جنگید؛ دوّم آن که، نمی توان از مقدّر هستی، پیشی جست، پس آن گاه که اراده ی الهی بر ظهور تعلق بگیرد انجام می شود، بنابراین عجله و شتاب تأثیری ندارد. سوّم این که

ص: 103


1- نهج البلاغه .

خداشناس و به حق پیامبر و اهل بیت او واقف و بر آن ایمان داشته باشید که در این صورت اگر در خانه ی خود در رختخواب هم جان بدهید شهید محسوب می شوید و از پاداش شهدا برخوردار خواهید بود. در نهایت برای تأکید سخن اول این که این عالم، عالم مقدّر و مقرّر است؛ هر چیز در ظرف خودش و با ظرفیت زمانی آن باید بگذرد و سپری شود. دولت باطل باید ظرف و ظرفیت آن به پایان برسد و دولت حق نیز ظرف و ظرفیت مخصوص خود را دارد و هر کدام زمانی را از آن خود دارند. البته باطل، جولة و حق، دولة می باشد؛ بدیهی است تسلیم مقدرات شدن و با ناملایمات سوختن و

ساختن و خارج نشدن از طریق مستقیم ولایت حقه حضرت مهدی با وجود غیبت، استقامت ویژه می خواهد و از اجر و پاداش کلان نیز برخوردار است.

جابربن یزید جعفی می گوید: امام باقر علیه السلام می فرمود:

یاتی علی الناس زمان یغیب عنهم امامهم فیا طوبی للثابتین علی امرنا فی ذلک الزّمان انّ ادنی مایکون لهم من الثواب ان ینادیهم البادی عزّوجلّ عبادی آمنتم بسرّی و صدّقتم بغیبی فابشروا بحسن الثواب منّی فانتم عبادی و امائی حقّاً منکم اتقبل و عنّکم اعفو و لکم اغفر و بکم اسقی عبادی الغیث و ادفع عنهم البلاء ولولاکم لا نزلت علیهم عذابی؛ زمانی می آید که امام مردم غائب می شود. خوشا به حال آن هایی که در این زمان بر امر ولایت و اطاعت از ما پایدار می باشند! کمترین پاداشی که

ص: 104

برای آن ها است این که خداوند متعال آن ها را ندا می دهد که ای بندگان! به امر پنهانی من ایمان آورده و غائب را تصدیق نمودید؛ شما را مژده می دهم به بهترین پاداش از جانب خود، حقّاً شما بندگان من هستید. اعمال شما را می پذیرم یا گناه شما را می بخشم و به وسیله ی شما باران بر بندگان نازل می کنم و بلا را از آن ها دور می کنم و اگر شما نبودید عذاب بر آن ها نازل می کردم. (1)

زمان غیبت؛ زمان غربت

در طول تاریخ، پیروان ائمة معصومین علیهم السلام، در زحمت و سختی به سر برده و حتی در تبعید و زندان و تواری، زندگی می کردند؛ با این وجود امیدوار بودند که امام زمان خود را با اسم و رسم، به خوبی و به یقین می شناسند و هر از گاهی به هر زحمت، جمال آن ها را زیارت می کردند و از بار غم و غصه ی آن ها کاسته می شد، امّا زمان غیبت، زمان غربت است و سخت ترین زمان برای پیروان امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف می باشد؛ از یک طرف، کنایه ی بداندیشان و از طرفی اذیت و آزار وهابیّت مسلکان و از طرفی بی بندوباری مدعیّان تشیّع و مهم تراز همه سرگردانی و بی خبری مطلق از شخص و مکان امام زمان خود! راستی ثابتین بر راه چنین امامی، از عقل و خرد و ژرف نگری خاصی برخوردارند که بی اعتناء به تمام این موانع، چیزی را میان خود و

ص: 105


1- بحارالانوار، ج52، ص145.

امام خود حائل نمی بینند و با عبادت و پارسایی و نیایش از پرتوی آن نور مقدّس و عطر گل محمدی که گل ولایت و امامت است مستفیض می گردند.

آری! باید از قدرت دانش و منش و بینش بالایی برخوردار باشیم که در طوفان فرهنگ بی فرهنگی ها چون کوهی استوار بمانیم؛ چرا که این زمان در فرمایشات خود ائمه ی پیشین علیهم السلام نیز زمان حسّاس و خطرناکی تلقی می شد.

یونس بن عبدالرّحمن از امام صادق نقل می کند که ایشان فرمودند:

ستیصبکم شبهة فتبقون بلاعلم یری و لا امام هدی لا ینجوامنها الّا من دعا بدعاء الغریق. قلت: کیف دعاء الغریق؟ قال: تقول یا الله یا رحمان یا رحیم یا مقلّب القلوب ثبّت قلبی علی دینک: فقلت: یا مقلب القلوب والابصار ثبت قلبی علی دینک! فقال: انّ الله عزّوجلّ مقلّب القلوب والابصار ولکن قل کما اقول یا مقلّب القلوب ثبت قلبی علی دینک؛ شبهه ای برای شما پیش می آید بدون این که امامی داشته باشید که او را ببینید و امامی که شما را رهنمود دهد. نجات شما به خواندن دعای غریق است. گفتم: دعای غریق چگونه است؟ فرمود: بگو: یا الله یا رحمان یا رحیم یامقلب القلوب ثبَّت قلبی علی دینک؛ پرسیدم، یا مقلب القلوب والابصار؟ فرمود: آری خداوند متعال مقلب القلوب و

ص: 106

الابصار است؛ لکن آن طور که من می گویم بگو: یا مقلب القلوب ثبّت قلبی علی دینک.(1)

رابط در زمان غیبت

تردیدی نیست که در این زمان ارسال رسل و انزال کتب وجود ندارد چراکه آخرین پیامبر به لقاء الله پیوست و آخرین کتاب نیز قرآن است و خلفاء بر حق پیامبر هم از امام علی از سال 10 ه-.ق تا 40 و پس از او تا سال 260 ه-.ق یکی پس از دیگری مشعل دار دین و دنیای مردم بودند؛ امّا از سال 260 با شهادت امام عسکری علیه السلام، رابطه ی آخرین امام به دلایلی که ذکر شد با توده مرم قطع گردید که آن را به غیبت صغری تعبیر می کنند، لکن باز تردیدی نیست که خداوند متعال مردم را بدون حجّت رها نکرده و از باب - ما لایدرک کّله لا یترک کلّه - چهار نفر در مدت هفتاد و چهار سال، به ترتیب رابط میان مردم و امام زمان علیه السلام بودند.

نخستین آن ها جناب «عثمان بن سعید عمری» دوّمین آن ها فرزند وی، «محمد بن عثمان» بن سعید عمری، و سوّمین آن ها جناب «حسین بن روح نوبختی» می باشد. این سه بزرگوار از سال 260 که آغاز غیبت صغری است تا 326 که سال فوت حسین بن روح می باشد،

ص: 107


1- بحارالانوار، ج52، ص149.

رابط میان مردم و امام مهدی علیه السلام بودند. بعد از حسین بن روح، «علی بن محمد سمری»، از طرف حضرت به عنوان آخرین نائب خاص تعیین گردید که او نیز در نیمه ی شعبان 329 به رحمت الهی پیوست. چند روز قبل از فوت او نامه ای به عنوان توقیع از طرف حضرت به دستش رسید، متن توقیع چنین است:

بسم الله الرحمن الرحیم: یا علی بن محمد السّمری! اعظم الله اجر اخوانک فیک فانّک میّت ما بینک و بین ستة ایّام فاجمع امرک و لا توص الی احد فیقوم مقامک بعد وفاتک فقد وقعت الغیبة التّامة فلاظهور الّا بعد أذن الله تعالی ذکره و ذلک بعد طول الامد و قسوة القلوب و امتلاء الارض جوراً و سیاتی شیعتی من یدعی المشاهده؛ الا فمن ادعّی المشاهدة قبل خروج السفیانی والصیحة فهو کذّاب مفتر ولاحول ولاقوّة الّا بالله العلّی العظیم؛ای علی بن محمد سمری! خداوند اجر تو را در رابطه با برادرانت بزرگ دارد! تو ظرف شش روز دیگر فوت خواهی کرد؛ لذا امور خود را جمع کن و کسی را بعد از مرگ به عنوان جانشین خود تعیین نکن؛ چرا که غیبت کامل فرا رسیده و دیگر ظهوری نخواهد بود مگر به اذن خداوند بزرگ و آن هم پس از مدتی طولانی که دل ها سخت می گردد و زمین پر ازظلم وجور می شود و می آید زمانی که برخی از شیعیان ادعای دیدن مرا می کند؛ آگاه باش هر کس قبل از خروج سفیانی و صیحه ی آسمانی ادعّای دیدن مرا بنماید او دروغ می گوید و

ص: 108

تهمت زده است. هیچ حول و قوه ای جز به خدای بلند مربته، بزگوار نیست.(1)

و در نهایت پس از فوت «علی بن محمد سمری» و توقیع امام و انتشار آن در میان شیعیان غباری از غم و غصه، آسمان دل های شیفتگان ولایت را فرا گرفت که اینک چه خاکی بر سر کنیم، کجا برویم؛ لذا غربت بر غربت افزوده شد! از طرفی دشمنان ولایت خوشحال شدند و از سوی دیگر عدّه ای فرصت طلب از این پیش آمد ناگوار و شب ظلمانی غیبت کبری، برای خلق کیسه ها دوخته و دام ها انداخته و خود را نائب امام و حتی حجت خدا نامیدند.

مدعیان دورغین

از جملة این افراد سودجو می توان به حسین بن منصور حلاح؛ محمد بن علی شلمغانی؛ علی محمد بن میرزا رضای شیرازی معروف به علی محمد باب اشاره کرد. حضور نامبارک این اشخاص در عرصه ی اجتماعی با توجه به توقیع امام علیه السلام به آخرین نائب خاص خود، بر آشفتگی اوضاع افزوده شد و متأسفانه این ادعاهای کاذب به این شیطان صفتان محدود نشد، بلکه در هر زمان از این عناصر، راهزن اندیشه ها بوده و هر ازگاهی با برنامه ریزی و پشتیبانی

ص: 109


1- بحارالانوار، ج51، ص361.

نیروهای اهریمن صهیونیست ها و انگلیس، رویای پیر استعمار در گوشه و کنار دنیا، از این چهره های نقاب دار در قالب عرفان و ارتباط با حضرت و احضار ارواح و غیره، جاهلان را صید کرده و باعث دردسر اجتماعی و تیره کردن راه راستین ولایت حقّه حضرت بقیة الله می گردند که به فرموده ی قرآن:

یریدون لیطفوا نورالله بافواههم والله متّم نوره و لوکره الکافرون بنا دارند نور الهی را با دهان های خود خاموش کنند؛ امّا خداوند نور خود را نه تنها تکمیل که تقسیم می کند هر چند کفار و بداندیشان را خوش نیآید.(1)

و حقیقت هم چنان بود که اگر نگرش اجمالی به سیر تاریخ ولایت حقه از لابلای سنگلاخ های سنگ اندازان خطرناک اصحاب سقیفه تا بنی امیه و بنی عباس و اختلاف این ها در غیبت صغری و کبری تا به امروز داشته باشیم در می یابیم که اگر حمایت حضرت احدیت در حفظ و بقاء ولایت حقّة ائمه اطهار علیهم السلام نبود، الآن آثاری از تشیع به چشم نمی خورد؛ علی رغم آن همه مزاحمت و تبلیغات سوء و زندان ها و تبعیدها و گسترش فرهنگ ابتذال در جامعه برای جداسازی مردم از مکتب ولایت، باید نور ولایت خاموش می گشت. درحالی که بر خلاف تصور بداندیشان و شرارت های آن ها، نور ولایت

ص: 110


1- قرآن کریم، صف: 8.

همه جا می درخشد و حوزه های علمیه و علماء امامیه در سراسر دنیا از زبان ها و نژادهای مختلف، تماماً خود را سرباز ولی عصر می دانند و این همان نوید آیه فوق است.

نواب عامه در زمان غیبت کبری

سؤال مهّم آن است که در زمان غیبت صغری، خود امام علیه السلام اشخاصی را به ترتیب، با وثوق کامل به عنوان نائب خاص خود معرفی نمود و مردم هم با معیاری که برای تشخیص اطمینان در دست داشتند، افرادی را از جمله عثمان بن سعید و فرزندش محمد بن عثمان و حسین بن روح و محمد بن سمری که آخرین آن ها است، را می آزمودند و هنگامی که درستی آن ها مشخص می شد آن ها را به عنوان رابطه میان خود و امام می پذیرفتند و با آن ها رابطه داشتند؛ اینک پس از پایان غیبت صغری در سال 329ه-..ق نائب و رابط کیست و چه کسی را معرفی کرده اند؟! و آیا کسانی که لیاقت رابط علمی و عملی داشته باشند وجود دارد؟!

با توجّه به این که با شهادت یا فوت نبی و امام معصوم، خط بندگی خاتمه نمی یابد اینک این سئوال مطرح است که رابطین در زمان غیبت صغری، شخص بودند و مردم هم تکلیف خود را می دانستند و به طرق مختلف، وظائف خود را از طریق نائبان خاص، آگاه می شدند؛ حال که غیبت کبری آغاز شد و نائبان از دنیا رفتند و

ص: 111

راه ارتباطی با امام معصوم هم قطع شد مرجع احکام و وظائف بندگی خلق با خالق، چه کسی یا چه کسانی خواهند بود؟ قبل از پاسخ تفصیلی به این پرسش باید دانست که در زمان خود ائمه نیز شخصیّت های علمی وجود داشته که مرجع دینی مردم بودند. فی المثل، «ابان بن تغلب» در زمان امام باقر علیه السلام از فقها و رجال علمی والا مقامی بود که امام باقر به او فرمود:

اجلس فی مسجد المدینة وافت الناس فانّی احبّ ان یری فی شیعتی مثلک، در مسجد مدینه بنشین و برای مردم فتوا بده، من دوست دارم مانند تو در میان شیعیانم دیده شود.(1)

و یا در زمان حضرت علی بن موسی الرّضا علیه السلام، ذکریابن آدم قمی، (که قبر شریف او در شیخان قم می باشد) به حضرت رضا علیه السلام می گوید: من می خواهم از میان خانواده ام بروم چراکه سفیه و نادان در میان آن ها فراوان شده! حضرت فرمود:

لا تفعل فان اهل بیتک یدفع عنهم بک کما یدفع عن اهل بغداد بابی الحسن صلوات الله علیه؛ این کار را نکن! خداوند به وسیله ی تو از آن ها دفع بلا می کند، همان گونه که به وسیله ابو الحسن، موسی بن جعفر، صلوات الله علیه از اهل بغداد دفع بلا می کرد.(2)

ص: 112


1- مجمع الرجال، ج1، ص30.
2- مجمع الرجال، ج3 و ج4، ص56.

علی بن مسیّب می گوید: از امام رضا علیه السلام سؤال کردم:

شقّی بعیدة ولست اصل الیک فی کلّ وقت فممّن اخذ معالم دینی؟ فقال: من زکریّابن آدم القمی المأمون علی الدّین و الدّنیا. قال علی بن المسیّب: فلمّا انصرفت قدمت علی زکریّابن آدم فسئلته عمّا احتجت الیه؛ راهم دور است و نمی توانم در هر وقت به شما دست رسی پیدا کنم، احکام دینم را از چه کسی سئوال کنم؟ فرمود: از زکریّا بن آدم قمی که امین دین و دنیا است.(1)

علی بن مسیّب می گوید: هنگامی که از پیش امام رضا علیه السلام برگشتم به خدمت زکریابن آدم علیه السلام رسیدم و آن چه احتیاج داشتم از او پرسیدم.

همچنین در زمان آخرین نایب خاص حضرت مهدی علیه السلام نیز فقهائی مانند محمد بن یعقوب کلینی، علی بن بابویه و محمدبن قولویه و صدها فقیه وجود داشتند که وظیفه بیان احکام و معارف اسلام جامعه به دوش این ها بود، و بعد از غیبت حضرت بقیة الله علیه السلام وجود منّور این فقهاء و تربیت شدگان مکتب امامت و ولایت که در همه جا حضور داشتند، مرجع دین بودند و در زمان حضور امام، خود آن بزرگواران، مردم را به امثال ابان و زکریا ارجاع می دادند؛ امّا برای زمان غیبت، ملاک و معیاری برای مرجعیّت ذکر کردند، که خود

ص: 113


1- مجمع الرجال، ج3 و ج4، ص56.

مردم با مشورت اهل خبره مرجع شناسی نموده و از آن ها اطاعت کنند که اطاعت از آن ها اطاعت از امام عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف است.

در روایتی از امام عسکری علیه السلام نقل شده است که فرمودند:

مردم یهود، مطلقا از علماء خود اعم از عادل و فاسق تبعیت می کنند و از آن ها تقلید می نمایند؛ امّا شیعیان باید متوجّه باشند هر گاه از علماء خود، فسق ظاهر و تعصّب شدید و گرایش به دنیا و حرام مشاهده کردند، نباید از آن ها اطاعت نمایند. پس اگر مردم مسلمان از علماء این چنین، تقلید کنند. مانند یهودی هایی هستند که خداوند آن ها را به خاطر تقلید از علماء فاسق، سرزنش نموده است.(1)

امام حسن عسکری پس از تعیین تکلیف در رابطه با علماء فاسق،اینک به معیار و ملاک مقبول دستگاه ولایت در رابطه با انتخاب مرجع تقلید می پردازد و می فرماید:

فامّا من کان من الفقهاء صائناً لنفسه حافظاً لدینه مخالفاً عی هواه مطیعاً لامر مولاه فللعوام ان یقلدّوه وذلک لایکون الا بعض فقهاء الشیعه لاکلّهم؛ امّا آن فقیهی که مراقبت نفسانی دارد و از دین، نگهبانی می کند و مخالف هوای نفس است و مطیع و فرمان بردار امر مولای خود می باشد بر عوام (مطلق غیر

ص: 114


1- وسائل الشیعه، ج 18، ص 94. 

مجتهد) است که از او تقلید نماید و یک چنین مجتهدی تنها از میان فقهاء شیعه است نه تمامی آن ها.(1)

در این فرمایش امام عسکری علیه السلام که در آستانه ی غیبت قرار دارد و آینده ی مسلمانان را با وجود غیبت پیش بینی می کند، دو ملاک مهمّ را از میان علماء امامیه، معیار قرار می دهد. نخست اینکه دارای حدّ نصاب علمی که اجتهاد نامیده می شود باشد، یعنی؛ متخصّص و کارشناس کامل در فقه(2) و فقاهت باشد و دوّم اینکه دارای صیانت نفسانی و زهد و پارسایی باشد و از همه مهمتر اطاعت کامل از همة اعمال و عقاید، در او وجود داشته باشد. با این معیارها مسلمان ها در زمان غیبت؛ دیگر مشکل مرجعیت ندارند و عذر مخالفت و نیافتن راه هم برای آن ها باقی نمی ماند؛ چرا که در روایت «عمربن حنظله» که از امام صادق علیه السلام نقل شده است که فرمود:

فانّی قد جعلته علیکم حاکماً فاذا حکم بحکمنا فلم یقبل منه فانّما استخّف بحکم الله وعلینا ردّ والرّاد علینا الرّاد علی الله و هوعلی حدّ الشّرک بالله، همانا من او را حاکم شما قرار داده و هرگاه به حکم و دستور ما برای شما حکم کرد و پذیرفته نشد، همانا به حکم خداوند توهین شده است. و هر کس حرف ما

ص: 115


1- وسائل الشیعه، ج 18، ص95.
2- فقه در اینجا به معنی فهم کامل دین است. نه فقط فقه احکامی.

را ردّ نموده و ردّ حکم ما ردّ حکم خداوند است و در ردیف شرک به خداوند متعال می باشد.(1)

پس هر چند غیبت کبری مصیبتی بزرگ تر از غیبت صغری برای پیروان مکتب اهل بیت علیهم السلام و ولایت حقه می باشد و ارتباط مستقیم از طریق نوّاب خاص مسدود گردید؛ امّا با وجود علماء راستین و تربیت شدگان وارسته ی مکتب اهل بیت علیهم السلام هم چنان آنها پرچمدار راه کتاب و سنّت بوده و هستند و هیچ گاه مؤمنین و مؤمنات از آغاز غیبت کبری تا امروز، بدون مرجع (با معیار و ملاک مقبول) نبوده و احکام و دستورات الهی را به رهنمود آن ها انجام می دادند؛ این است که امام هادی علیه السلام نیز نقش علماء را در زمان غیبت - کلیدی - در زندگی عبادی خلق معرفی نموده است. امام هادی علیه السلام می فرماید:

لولا من یبقی بعد غیبة قائمکم من العلماء الداعین الیه و الدالین علیه و الذابین عن دینه بحجج الله والمنقذین لضعفاء عباد الله من شباک ابلیس و مردته و من فخاخ الواصب لما بقی احد الّا ارتدّ عن دین الله و لکنّهم الذّین یمسکون ازمة قلوب ضعفاء الشیعه کما یمسک صاحب السفینة سکانّها اولئک هم الافضلون عند الله عزوجلّ؛(2) اگر باقی نبود از علماء بعد از غیبت قائم شما «مهدی» که مردم را به سوی او فرا می خوانند و به سمت او

ص: 116


1- وسائل الشیعة، ج18، ص99.
2- احتجاج، ص260.

هدایت می کنند و با دلیل و برهان از دین خداوند متعال دفاع می نمایند و ضعفاء بندگان الهی را از شبکه های شیطانی و دام ناصبی ها نجات می دهند؛ احدی نبود مگر این که از خدا برمی گشتند ولکن این علماء بعد از غیبت هستند که زمام دل ضعفای شیعه را آن گونه به دست گرفته که ناخدای کشتی، سکان خود را به دست گرفته است. این ها نزد خداوند متعال بهترین ها هستند.

بنابراین بندگان خدا، هیچ گاه بدون حجّت الهی زندگی نکرده و در زمان غیبت کبری نیز علماء، وارث انبیاء و حجج الهی در زمین بوده و هستند.

ولایت فقیه

مسئله ای که در این قرن اخیر، مورد بحث و بررسی محافل علمی علماء و سیاسیون و غیره قرار گرفته مسئله ی ولایت فقیه است که بسیاری از انظار را به خود جلب نموده و در کشاکش فراوان قرار گرفته است. برخی آن را به طور مطلق نفی می کنند و برخی دیگر آن را مطلقا قبول می کنند و برخی هم به نسبیّت آن قائل می باشند.

قبل از بررسی انظار، اولاً باید روشن شود که ولیّ فقیه، غیر از نوّاب عامّه است که در گذشته بحث شد یا همان است. اگر همان است که دیگر سر وصدا و جنجال ندارد، بلکه هر عوام مسلمانی به حکم امام معصوم (که ذکرش گذشت) باید از مرجع تقلید اطاعت

ص: 117

کند و فقیه مانند پدر بر او ولایت دارد که ظاهراً همان است و اضافه بر این معنی که به حکم عقل به فرمودة امام علی علیه السلام :

لابد للنّاس من امیر برِّ او فاجر یعمل فی إمرته المومن و یستمع فیها الکافر و یبلغ الله فیها الاجل و یجمع به الفئ و یقاتل به العدّو و تأمن به السّبل و یوخذ به للضّعیف من القوّی حتّی یستریح به و یستراح من فاجر، جامعه به ناچار نیازمند به یک امیر یا فرمان روا می باشد؛ چه نیکو خصال یا این که فاجر و بد کردار باشد، که مؤمن در حکومت او به وظیفه اش عمل کند و کافر نیز به بهرمندی هایش برسد تا اجل الهی فرا برسد. درآمدهای ملّی در آن فراهم آید و صرف جنگ با دشمن و تأمین امنیت راه ها گردد و حق ضعیف از قوی گرفته شود تا به راحتی زندگی کند و از دست فاجر در آرامش و امنیت باشد.(1)

واضح است که اصل حکومت یک اصل موضوعی عقلانی است که نظام اجتماعی، که منشاء تمام تحولات و پیشرفت ها است در گرو وجود یک سیستم منظم به نام حکومت می باشد که در رأس این حکومت، باید شخصی باشد که نظام را با مسئولیت مطلق و در قید قانون اداره کند و به وظائف محّوله ی خود به خوبی عمل کند، تا امنیت اجتماعی و پیشرفت همگانی در سایه ی رهبری نظام حاصل گردد.

ص: 118


1- نهج البلاغه، خطبة40.

اکنون این سؤال مطرح است که آیا رهبر برّ و نیکوکار که دارای تخصص حکمی، حقوقی است و به دور از هوا و هوس و منافع شخصی، پدر گونه ملّت را ادره می کند برای رهبری بهتر است یا رهبر فاجر شراب خوار و خودخواه، زبون و ریاست طلب؟ کدام انسانی با اندک خرد می گوید رهبر فاجر بهتر است؟! لذا انتخاب رهبری از نظر هر انسانی، برّ می باشد و جای شک و شبهه ای در آن نیست.

مصداق

اینک بحث مصداق یعنی فردی که دارای خصوصیت رهبر برّ را داشته باشد مطرح است. انتخاب آن مانند سایر انتخابات به عهده ی خود مردم است، که به دور از تبانی و تعصّب و طمع های شخصی، آن را انتخاب کنند که در ایران، این وظیفه، نخست به عهده ی خود مردم است که خبرگان را انتخاب می کنند و خبرگان نیز به عنوان امناء ملت، مکلّف هستند که بدون ترس و واهمه و غرض ورزی و با خوف از خداوند متعال و روز قیامت کسی را برگزینند که جامع شرایط امیر برّ باشد. پس با این توضیح به نظر می آید آن هایی که در مقام تصور خام، منکر ولایت فقیه هستند تصدیق خواهند کرد که بدون تعصّب، فقیه جامع الشرایط امیر برّ است و بدون قیاس بهتر از امیر فاجر خواهد بود چنان که هر بلایی که به سر جامعه ی بشریت، تا به امروز آمده از جنگ و غارت و کشتار و عقب ماندگی، همه و

ص: 119

همه زیر سر امیر فاجر بوده است. ناگفته نماند که امیر برّ با جامعیّت اسلام، محدود به قشر خاصّی نیست بلکه محصول دین و دانش است که یک چنین شخصی از هر قشری دارای چنان جامعیت باشد می تواند، اهل خبره او را انتخاب کنند.

دیانت عین سیاست

توهمی که از گذشته، در ذهن برخی رسوخ کرده است آن است که سیاست؛ یعنی کشور داری را از دیانت؛ یعنی عبادات انزوائی جدا می دانند و معتقد هستند که سیاست از دیانت جدا است. بنابراین بیان احکام دینی به عهده ی مجتهد و مرجع تقلید و اداره ی کشور - داخلی و خارجی - به عهده ی دیگری است. سؤ الی که مطرح است آنکه آیا اداره ی امور کشور در ابعاد مختلف آن، از احکام و قوانین برخوردار می باشد یا نمی باشد؟ اگر برخوردار است پس به عنوان کشور اسلامی قوانین و فرامین اجرایی آن اسلامی است یا غیر اسلامی؟! اگر اسلامی است غیر از متخصص اسلامی که مجتهد نامیده می شود چه کس دیگری می تواند عهده دار آن شود؟! به علاوه آیا دیانت که عبارت است از مشیّت حکمی و خواست انشائی الهی از بشر در عبادت خاص مانند نماز و روزه و حج و امثال این ها محدود می شود و بخش های مدنی و حقوقی از حوزه الهی خارج است؟! آیا این طرز فکر، نوعی توهین به پروردگار نیست و غیر از گفته ی یهود

ص: 120

است که در قرِآن آمده است:

قالت الیهود یدالله مغلولة غلت ایدیهم و لعنوا بما قالوا بل یداه مبسوطتان، یهود گفت دست خداوند بسته است و دخالتی در امور ندارد دست خود آنها بسته است و نفرین بر آن ها به آن چه گفتند، بلکه دست های خداوند باز است.(1)

اصولاً اسلام و شریعت؛ یعنی دستورات چگونه زندگی کردن فرد و جامعه، از تولد تا مرگ است و تنها یک راه و رسم در کل زندگی وجود دارد که آن هم نشئت گرفته از سنّت و سیره ی پیامبر است؛ لذا زندگی اجتماعی دو بخش نیست که یک بخش در حوزه ی دیانت و بخش دیگر در حوزه ی سیاست باشد (که به معنی غربی آن می باشد) بلکه سیاست، عین دیانت است. مگر می شود دینی، فراگیر و همگانی و جامع و کامل باشد امّا حرفی در سیاست و حق دخالت در زندگی بشر را نداشته باشد! زندگی اجتماعی که از ازدواج یک زن و مرد شروع می شود و تولید مثل می کند و خانواده به وجود می آید و با پیوستن با خانه های دیگر محله و محلات محقق می شود و روستا و شهر و دهستان به وجود می آید و بالاخره استان و استان ها شکل می گیرد و نهایتاً در حصار کشور واقع می شوند کل آنها از احکام اسلام یعنی نکاح و احکام آن، خانواده و حقوق آن، نیرومندی و

ص: 121


1- قرآن کریم، مائده: 64.

حقوق آن ها و مردم و مسئولین و وظائف و حقوق آن ها همه و همه در احکام اسلام یعنی قرآن و سنّت پیش بینی و تعیین تکلیف شده که الزاماً باید بدان عمل کنند. کارشناس و متخصّص این آئین نامه به معنی واقعی کلمه، «مجتهد جامع شرایط» است که در مقام اجراء و کاربری سیاست و تدبیر و مدیریت است؛ لذا ملاحظه می شود که شریعت، احکام است و سیاست، کاربردی و اجرایی است و همان گونه که به حکم قرآن، به عنوان واجب کفایی بر هر مسلمان واجب است که این تخصص را پیدا کند بدیهی است پس از تخصص و جامعیّت، به عنوان امانت الهی، باید آن را به اجرا بگذارد که مدیریت و سیاست نامیده می شود. خداوند متعال در قرآن، می فرماید:

فلولا نفرمن کلّ فرقّة منهم طائفة لیتفقهوا فی الدّین و لینذروا قومهم اذا رجعوا الیهم لعلّهم یحذرون؛ چرا از هر طائفه و گروهی برخی از آن ها کوچ نمی کنند برای تفقّه در دین و یادگیری احکام و پس از فراگیری به سوی قوم و ملت خود برگردند و انذار و اجرا کنند.(1)

در این آیه نیز متخصّص شدن - که فقیه شدن است - و هم اجراء آن را که انذار باشد تکلیف نموده، به علاوه که یادگیری و تخصّص یک امانت است و باید تحویل بندگان خدا داده شود، که به معنی اجرا و

ص: 122


1- قرآن کریم، توبه: 122.

سیاست باشد. قرآن می فرماید:

انّ الله یأمرکم ان تؤدو الامانات الی اهلها و اذا حکمتم بین الناس ان تحکموا بالعدل انّ الله نعما یعظکم به ان الله کان سمیعاً بصیراً؛ خداوند به شما دستور می دهد که امانات را به اهل آن اداء نمایید و هنگامی که میان مردم حکومت نمودید، به عدل و انصاف حکم کنید. خداوند متعال، پند نکویی به شما می دهد و شنوا و بینا است، هم گفتارتان را می شنود و هم کردارتان را می بیند.(1)

اگر اندک تأمّلی در این دو آیه شود معلوم می گردد که فقیه شدن یک واجب کفایی است.

سیاست امیر برّ

سیاست یا مدیریت نظام توسط امیر برّ یا ولی فقیه در زمان غیبت کبری به عنوان تکلیف و یک وظیفه ی بندگی الهی تلقی می شود و به هیچ وجه، عنوان ریاست و خودخواهی مطرح نخواهد بود و زورگویی و زراندوزی و تزویر و دوگانگی با ملّت، از محرّمات به حساب می آید. بلکه به عنوان پدری آگاه و دلسوز و مدیر و مدبّر شمع گونه برای ملّت می سوزد و نورافکنی می کند. سیاست ولی فقیه در جامعه، از نظر مسئولیت همان است که امام و مقتدای ما علی بن ابی طالب علیه السلام، در منشور حکومتی خود به مالک اشتر می نویسد:

ص: 123


1- قرآن کریم، نساء: 58.

فانّک فوقهم و والی الامر علیک فوقک والله فوق من ولّاک و قد استکفاک امرهم وابتلاک بهم، همانا تو بر فوق آن ها هستی و ولی امر تو (اشاره به خودش) فوق تو و خداوند فوق کسی است که ولایت را به تو داده است و تو را برای آن ها در اداره ی امور کافی دانسته و به وسیله آن ها تو را در معرض آزمایش قرار داده است.(1)

در این دستورالعمل، مالک را مسئول خود و خود را مسئول خداوند معرفی کرده است. امیر برّ یا ولیّ فقیه، فوق مردم است و ولیّ امر او یعنی حضرت مهدی علیه السلام فوق او قرار دارد؛ فلذا وی باید مطابق امر او عمل کند و حضرت مهدی در برابر خداوند مسئول می باشد و بالاخره در خدمت مردم و در معرض آزمایش الهی خواهد بود. بدیهی است چنین فردی با چنان مسئولیت، نه تنها به ملّت و مملکت خیانت نمی کند، که مکلّفانه شب و روز به فکر اعتلای ملت و مملکت است و هر گونه کوتاهی از این وظیفه ی محولّه ی الهی را برای خود گناه و تخطی از وظیفه می داند.

بنابراین سیاست در نظام ولی برّ یا ولیّ فقیه، حرکت در راستای رضای الهی و عمل و احکام عبادی نماز و روزه و حج، با قصد قربت و اجتناب از محرّمات و بر مقیاس کتاب - قرآن - و سنّت، انجام وظیفه نمودن است.

ص: 124


1- نهج البلاغه، نامه مالک اشتر.  

سیاست در نظام ولیّ فاجر

امّا سیاست در نظام ولیّ فاجر یا سیاست مدار به معنی غربی آن ریاست طلبی، فرمان فرمایی، زراندوزی، زورگویی، عیاشی و تجمّلات حیرت آور است. و خلاصه، ملّت در خدمت دولت بوده و همه چیز را در راه رسیدن به هدف یعنی ریاستمداری و بقاء آن فدا می کنند. وابستگی به بیگانه و بیگانه شدن با ملّت خود، بی اعتناء به احکام الهی و ترویج فساد که نمونه های عملی آن را در نظام های ایران قبل از انقلاب و نظام عراق در زمان صدام؛ مصر در زمان سادات و مبارک؛ و در عربستان و کشورهای خلیج به وفور مشاهده می شود. در سیاست ولیّ فاجر، شریعت، یا هیچ نقشی ندارد و یا در حاشیه است، همان طور که صدرالمتألّهین شیرازی می گوید:

والسیاسة المجردة عن الشرع کجسد لا روح فیه، سیاست منهای شریعت ؛مانند بدن بدون روح است؛ یعنی سیاست مرده و بی خاصیت.(1)

امّا مطلب فراتر از آنست که ملاصدرا می گوید زیرا بدن بی روح هیچ خاصیت عملی ندارد و خیری از او بر نمی خیزد لکن سیاست بی شریعت، سراسر شرارت و فتنه انگیزی؛ غارت و خون ریزی؛ و عقب نگه داشتن ملّت است.

ص: 125


1- شواهد الربوبیّة، ص364.

اختیارات ولیّ فقیه

ولی فقیه ضمن داشتن حدّ نصاب علمی و صیانت نفسانی که شرط لازم این منصب است؛ در برابر کتاب خدا و سنّت رسول خدا، خود یک رعیّت است و از امّت می باشد و در برابر آن ها حق ندارد، حتی یک کلمه اضافه و یا یک کلمه حذف نماید؛ بنابراین محدود به حدود الهی و سنّت نبوی می باشد.

سئوالی که در این زمینه از آغاز بحث ولایت فقیه مطرح بوده این است که ولایت مطلقه فقیه یعنی چه؟! بسیاری از افراد از روی ناآگاهی یا غرض ورزی و تخریب، شایعه نموده اند که ولایت مطلقه یعنی می تواند احکام را عوض کند، حلال را حرام و برعکس نماید و اموال مردم را مصادره کند و زنان آن ها را طلاق دهد و خلاصه مبسوط الید، هر کاری که خواست انجام دهد؛ در حالی که با کمال تأسف باید گفت که این حرف ها در خور شأن ولیّ فاجر است نه ولیّ فقیه، پس باید این واژه یا عنوان، به خوبی توضیح داده شود تا این توهّمات رخت بربندد و همگان به دید رأفت و مهربانی به ولیّ خود بنگرند و او را دلسوز خود بدانند و در برابر شیاطین شرق و غرب که عمری میراث خوار این سرزمین ولایت مدار بوده آن ها را برای همیشه عقب برانند و الگویی زیبا برای سایر ملّت ها شوند (که جرقه آن بحمد الله زده شده است).

ص: 126

ولایت فقیه ولایت پدر است

در رابطه با دخالت فقیه جامع الشرایط در امور مردم سه حالت قابل لحاظ است؛ یکی این که، فقط بیان احکام کند و از این حدّ پای فراتر ننهد. دوّم این که، گذشته از بیان احکام، قضا و فصل خصومت و رتق و فتق حکمی و حقوقی هم از منصب فقاهت می باشد. که این دو حالت، در رژیمهای سلطنتی و غیره از باب لاعلاجی و نیاز جامعه حتّی خود حکّام نیز این منصب را با محدودیت هایی از آن ها می پذیرفتند لکن علماء متقّی و فقهاء پرهیزگار از باب معاونت بر اثم و یاری کنندة ظلم شدن اصولاً از پذیرفتن آن سر باز می زدند و از نزدیک شدن به حکومت دوری می جستند.

و حالت سوم آن که فقیه جامع الشرایط، گذشته از بیان احکام و تصدّی قضاء، متولّی کل شئون اجتماعی می باشد و بر سیاست کلّی جامعه، حاکمیّت و ولایت دارد و از قدیم الایام نزاع فقها با متصرفین ولایت بر سر همین قسم سوم بوده است. که این ولایت فراگیر به معنی مطلقه، ذکر شده است و متأسفانه آن طور که باید و شاید بیان نشده، بلکه بطور اجمال و سربسته گفته شده است؛ و دشمن و مغرضین نیز از ناآگاهی مردم سوء استفاده کرده و می گویند ولایت مطلقه به معنی استبداد مطلق و دیکتاتوری می باشد، حال آنکه ولیّ فقیه حکم پدر را در خانواده دارد. بدیهی است که از نظر شرع مقدس

ص: 127

پدر نسبت به فرزندان خود ولایت دارد و مسئول رتق و فتق کلیه ی امور آن ها می باشد و اقدامات او نیز باید در راستای مصالح آن ها باشد و ولایتش به صورت مطلق است. آیا کسی این اطلاق را به استبداد و دیکتاتوری تفسیر می کند یا خدمت گذار مطلق؟! درست در سطح جامعه و خانواده نیز ولی فقیه نقش پدر مهربان را دارد که با تمام وجود، در ابعاد مختلف زندگی، با دلسوزی و مصلحت جویانه، مسئولین زیرمجموعه را مانند پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و امام علی علیه السلام به انجام وظائف محوله، برای حلّ و فصل مشکلات مردم وادار می کند و از آن ها بازخواست می نماید.

پس معنی ولایت مطلقه یعنی بیان احکام و تصدّی قضاء و تولّی امور عرفیه مانند سیاست، اقتصاد، ارتش و اشراف بر کلّ امور مملکتی؛ و این چیزی است که شرق و غرب از نخست غصب کرده و در مستعمره های خود نیز به اجرا گذاشته و خون ها ریخته شده است.

حفظ ولایت

علت محدثه انقلاب صرف نظر از زمینه های چندین قرنی، علماء ومراجع نیم قرن اخیر و در رأس و خط مقدم آن آیة الله العظمی حاج سیدروح الله خمینی قدس الله نفسه الزکیه و ملت باوفای او، از اقشار مختلف روحانی، دانشگاهی، بازاری، ارتشی، کارگر، کشاورز، عشایر، همه و همه باوحدت کلمه، نظام حکومتی امیر فاجر را برهم زدند و

ص: 128

بساط او را برچیدند ونظام حکومتی امیر برّ - ولایت فقیه - را به اتفاق آراء جایگزین نمودند وبرای انجام این هدف مقدس، هزینه های سنگین جانی و مالی را نیز تحمل کردند و جنگ سرسام آور احزاب بین المللی به رهبری صدام دیکتاتور را نیز به شکست کشاندند وبا سرفرازی به آن خاتمه دادند که البته وصد البته سخت بود؛ لیکن طبق بشارت الهی؛ ان مع العسر یسری؛ با هر سختی آسانی است. اکنون نوبت علت مبقیه یعنی رهبری فعلی (که علت محدثه هم بوده) وظیفه ی سنگین تری دارند؛ لذا است که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم می فرماید: الابقاء علی العمل اشدّ من العمل؛ باقی ماندن و پایداری یک دست آورد و نگهداری آن از به دست آوردن آن مشکل تر است. لذا فرهنگ مبتذل غرب که نسل این مملکت را به بی هویتی کشانده بود را بیرون نمودن، کار ساده ای نبود، با توجه به این که آن ها دست بردار نبوده و نیستند؛ لذا این علت یا علل مبقیه است که با سیاست و کیاست و یک پارچگی گوش به فرمان رهبر، همچون کوه استواری که بادها او را به حرکت در نمی آورند، بایستیم و این را مقدمه ی انقلاب حضرت مهدی علیه السلام بدانیم و تا ظهو رآن حضرت، قوی و استوار باشیم.

إن شاءالله

ص: 129

خاتمه

درپایان بحث «مهدی گل امامت و ولایت» باید بدانیم که انقلاب و دست آورد آن هدف اصلی نبوده بلکه مقدمه و زمینه ساز حکومت مهدوی است و این جا مقام آزمایش است.

 خوش بود گر محک تجربه آید به میان

تاسیه روی شود هر که دراو غش باشد

پای بند بودن به این شعارها واستقامت و پای فشاری قوی، عزمی با جزم می طلبد؛ لذا در رابطه با ثابتین در راه امام مهدی علیه السلام، ائمه ی اطهار علیهم السلام هشدار داده و درعین حال توصیه هایی هم نموده اند.

ابن عباس از امام علی علیه السلام نقل می کند که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود:

علی بن ابی طالب علیه السلام بعد از من خلیفه و جانشین من است و از فرزند او مهدی منتظر است که زمین را پر از عدل و داد می کند آن گونه که پر ازجور و ظلم شده؛ به آن کسی که مرا به حق مبعوث کرده (ثابتین بر قول به امامت او درزمان غیبت) از کبریت احمر کمیاب ترمی باشند. جابربن عبد الله انصاری بلند شد و گفت: یا رسول الله! مگر قائم از فرزند تو غیبت می کند؟ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: آری ای جابر! این دستور و امری است که به خدا مربوط می باشد وسرّی است از اسرار

ص: 130

الهی، که علت آن بر خلق پنهان است وبر حذر باش که دراین باره شک نکنی که شک در امور الهی، کفر است.(1)

دوران غیبت، دوران سختی است برای منتظرین ظهور که مراقبت های ویژه می خواهد زیرا به عناوین مختلف انسان امتحان می شود. امام باقر علیه السلام فرمود:

مثل حفظ عقیده مثل کسی است که می فهمد چه وقت سرمه به چشم کرده، اما نمی داند چه وقت سرمه خارج شد، هم چنین افرادی صبح، شریعت ما را دارند در حالی که غروب از آن خارج شده یا شب، مومن است و صبح از آن خارج شده اند.(2)

این تزلزل وتحت تاثیر محیط قرار گرفتن خطری است که امروزه بلای خانمان سوز جامعه گردیده است.

لذا در پایان این بحث حیاتی خودم و هر خواننده را به عنوان ختامه به توصیه های ائمه اطهار علیهم السلام که کارشناسان حقیقی زندگی و بندگی هستند و خود نیز گلهای سرسبد زندگی بشری هستند جلب می کنم، امید است این توصیه ها سرمایه ی دفع بلا و آفات دینی و عقیدتی هر سفارش پذیری باشد.

عن الرضا علیه السلام عن آبائه عن علی بن ابی طالب علیه السلام :

ص: 131


1- محجة البیضاء، ج4، ص337. 
2- غیبت نعمانی، ص207.

انه قال للحسین علیه السلام : التاسع من ولدک یا حسین هو القائم بالحق والمظهر للدین و الباسط للعدل قال الحسین علیه السلام : فقلت له و انّ ذلک لکائن؟ فقال علیه السلام . والذی بعث محمداً بالنبوّة واصطفاه علی جمیع البریه ولکن بعد نجبة وحیرة لایسبت فیها علی دینه الا المخلصون المباشرون لروح الیقین الذین اخذ الله میثاقهم ولایتنا وکتب فی قلوب الایمان وایدّهم بروح منه؛ حضرت رضا علیه السلام از پدرانش و آن ها از امام علی علیه السلام نقل می کند؛ که آن حضرت به امام حسین علیه السلام فرمود: از فرزند تو ای حسین، قائم به حق است؛ آشکار کننده ی دین یا تقویت کننده دین است؛ عدل گستر است. حسین عرضه داشت: پدر چنین چیز واقع خواهد شد؟ امام علی فرمودند: به خدایی که محمد را به نبوت برانگیخت و او را بر تمام خلق انتخاب کرد ولکن بعد از یک غیبت و سرگردانی، که ثابت نمی ماند درآن بر دین او، مگر آدم های مخلص که یقین به روح آن ها رسوخ کرده است و خداوند پیمان با ولایت ما را از آن ها گرفته وایمان را بر صفحه ی قلبشان نوشته و به وسیله ی روح القدس تأییدشان نموده است.(1)

آری دوران غیبت، بیداری و هشیاری خاص نیاز دارد. زراره می گوید: امام صادق علیه السلام فرمودند:

زمانی می آید که امام مردم از آن ها غائب می باشد. گفتم: یابن رسول الله! مردم دراین زمان چه بکنند؟ فرمود: به آن چه از

ص: 132


1- محجة البیضاء، ج4، ص338.

امام قبل در دست داشتند چنگ بزنند تا خدا وضعیت را برای آنها روشن نماید.(1)

«ابوبصیر» می گوید: امام صادق علیه السلام در رابطه با آیه ی شریفه که می فرماید: یَوْمَ یَأْتِی بَعْضُ آیَاتِ رَبِّک لَا یَنفَعُ نَفْسًا إِیمَانُهَا لَمْ تَکنْ آمَنَتْ مِنْ قَبْلُ أَوْ کسَبَتْ فِی إِیمَانِهَا خَیْرًا؛ یعنی روزی که قائم منتظر ما خروج کند. آن گاه فرمود: ابوبصیر! خوشا به حال شیعیان قائم ما که در زمان غیبت او منتظر ظهورش می باشند و در ظهور وی مطیع او هستند- أُوْلَئِک أَوْلِیَاءَ اللَّهِ لَا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلَا هُمْ یَحْزَنُونَ.(2)

و «عبدالله بن سنان» می گوید: امام صادق علیه السلام فرمودند:

برای شما شبهه ای پیش می آید که علامت ومشخصه ای ندارید وامامی نیست که شما را هدایت کند که در این موقعیت، لا ینجو منها الا من دعا بدعاء الغریق. قلت: و کیف دعاء الغریق؟ قال: تقول یاالله یا رحمان یا رحیم یا مقلب القلوب ثبت قلبی علی دینک. فقلت: یا مقلب القلوب والابصار ثبت قلبی علی دینک. فقال: انّ الله عزّوجلّ مقلب القلوب والابصار ولکن قل کما اقول یا مقلب القلوب ثبت قلبی علی دینک.(3)

در پایان از خدای رئوف و مهربان عاجزانه می خواهم که دراین

ص: 133


1- بحارالانوار، ج2، ص149.
2- بحارالانوار، ج2، ص150.
3- بحارالانوار، ج2، ص149.

روزگار وانفسا، که در هر گوشه، دام های شیطانی نهاده اند و درکمین انسان ها هستند، تمام شیفتگان امامت و ولایت و اهل بیت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را از شرّ آن ها در امان و مصون بدارد و این برگ سبزی که از این کمترین سرباز ولی الله اعظم رقم خورد را وسیله قرب به آن آل اطهار و اطیاب علیهم السلام قرار بدهد ودر دنیا، زنده به حیات آن ها و در آخرت حشر با آن ها باشیم که - من احب قوماً حشرالله معه- آمین یارب العالمین.

حوزه ی علیمه مقدسه قم

سید هاشم بطحائی گلپایگانی

ص: 134

فهرست منابع (کتابنامه)

1. قرآن کریم

2. نهج البلاغه

3. مفاتیح الجنان، شیخ عباس قمی.

4. ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، بیروت، دارالفکر.

5. ابن النجار البغدادی، محمود بن الحسن، تاریخ بغداد، بیروت، دارالکتب العربی.

6. ابن جوزی، سبط، تذکرة الخواص، مرکز الطباعة و النشر للمجمع العالمی لاهل البیت علیهم السلام، 1426ق.

7. ابن ماجه، محمد بن یزید القزوینی، سنن، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1395ق.

8. بخاری الجعفی،  ابی ابن عبدالله محمد ابن اسماعیل بن ابراهیم بن المغیرة، صحیح بخاری، بیروت، دارالفکر، 1401ق.

9. جرج جرداق، علی و حقوق الانسان، بیروت، مطبعة الجهاد.

10. جزری، علی بن محمد، أسْدُ الغابة، بیروت، دار احیاء التراث العربی.

11. حاکم نیشابوری، محمد بن عبدالله، المستدرک علی الصحیحین، بیروت، دارالکتب العلمیة.

12. سروی المازندرانی، ابن شهر آشوب. المناقب، قم، المطبعة العلمیة.

13. سیوطی، جلال الدین عبدالرحمان بن ابی بکر، الدرّ المنثور فی تفسیر المأثور، بیروت، دارالکتب العلمیة، 1411ق.

14. شهرستانی، احمد، الملل و النحل، بیروت، دارالمعرفة.

15. شیرازی، صدرالدین، الشواهد الربوبیة، مشهد، انتشارات دانشگاه مشهد، 1364ش.

16. طبرسی، ابی منصور احمد بن علی بن ابی طالب، الاحتجاج، قم، مکتبة المصطفی، 1386ق.

ص: 135

17.طبرسی، الفضل بن الحسن، مجمع البیان فی التفسیر القرآن، طهران، المکتبة المرتضویة لاحیاء الآثار الجعفریة، 1431ق.

18.علامه مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، طهران، المطبعة الاسلامیة، 1386ق.

19.کاشانی، محسن، المحجة البیضاء فی تهذیب الاحیاء، طهران، مکتبة الصدوق، 1339ش.

20.کلینی الرازی، ابی جعفر محمد بن یعقوب بن اسحاق، الاصول من الکافی، طهران، دارالکتب.

21. مصری، رشید رضا، تفسیر المنار، مصر، مطبعة المنار، 1353ق.

22.موسوی الخوئی، السید ابوالقاسم، تکملة منهاج الصالحین، النجف الاشرف، مطبعة الآداب.

23.نجفی، شیخ محمد حسن، جواهر الکلام، تهران، دارالکتب الاسلامیة.

24.نعمانی، محمد بن ابراهیم، کتاب الغیبة، طهران، مکتبة الصدوق.

ص: 136

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109